نوشته شده توسط : ali
 
 
خیلی‌ها فکر می‌کنند، دنیا ارگ بم را به واسطه بزرگ ترین بنای خشتی جهان می‌شناسند. اما چرا وقتی سحرگاه ۵ دی ماه ۱۳۸۲ زلزله، این شهر تاریخی را تخریب کرد، باز چیزی از ارزش های این بنای خشتی کاسته نشد و به قولی خرابی‌ها باعث از چشم افتادن این اثر نشد...


خیلی‌ها فکر می‌کنند، دنیا ارگ بم را به واسطه بزرگ ترین بنای خشتی جهان می‌شناسند.
اما چرا وقتی سحرگاه ۵ دی ماه ۱۳۸۲ زلزله، این شهر تاریخی را تخریب کرد، باز چیزی از ارزش های این بنای خشتی کاسته نشد و به قولی خرابی‌ها باعث از چشم افتادن این اثر نشد.


این مطلب سعی دارد تا به این سوال پاسخ دهد که چرا دنیا پس از زلزله بزرگ، همچنان این ارگ را به عنوان یک عنصر میراث فرهنگی فاخر می‌شناسد به طوری که برای نگهداری هرچه بیشتر آن، در دوره ای بم را در فهرست میراث در خطر یونسکو قرار داد تا ثابت کند ارگ بم با همه تخریب ها و ویرانی ها باز هم زنده است. آنچه در این مطلب آمده نمایی کوتاه از ۱۰ اثر تاریخی بی‌نظیر ساخته شده از خشت و گل در دنیا است.


تائوس پوئبلو در نیومکزیکو
تائوس پوئبلو از خانه‌های باستانی در نیومکزیکو ازحدود هزار سال قبل محل سکونت مردم بومی پوئبلو ساکنان است، این خانه های خشت و گلی از خشت خشک پوشیده شده‌اند و سقف آنها از درختان سدر ساخته شده است. ترمیم دیوارهای ضخیم و گچ‌بری این خانه‌ها از مراسم‎های سنتی است که هر ساله توسط مردم روستا انجام می‌شود.


ارگ بم
بم به عنوان یک مرکز تجاری موفق جاده ابریشم از دوره ساسانی شناخته می‌شود، این شهر خشت و گلی در جنوب شرقی ایران به طور کامل از خشت، خاک رس و تنه درخت خرما ساخته شده است. دیوارهای ضخیم، کانال‌های آب زیرزمینی که مصارف ۱۲ هزار نفر را پاسخگو بوده و برج‌های نگهبانی برای حفاظت از ارگ از مهمترین خصوصیات این شهر باستانی است.


مسجد دیجین اوربر
این مسجد ساخته شده از گل و نی در منطقه تیمبوکتو مالی واقع شده و با وجود بارش‌ باران فراوان در مالی شکل منسجم مسجد دیجین اوربر حفظ شده است، محققان تاریخ ساخت این مسجد تاریخی را سال ۱۳۲۵ میلادی تخمین زده‌اند.


خیوه دیوار
مجموعه‌ای از مساجد و مدارس دینی در صحرای کزیلکوم ازبکستان خیوه دیوار نام دارد که جزء ۱۰ بنای خشت و گلی جهان است، به گفته باستان‌شناسان این مجموعه ۲۵۰۰ سال پیش به دست سام پسر حضرت نوح ساخته شده و قلعه نام گرفته است. حصار این قلعه به ارتفاع ۱۰ متر از خاک رس استخراج شده از دریاچه خواک ساخته شده است.


چان چان
چان چان، در دره موچه کشور پرو یک مجموعه شگفت‌انگیز از ساختمان‌های خشتی و گلی است که محل اسکان پادشاهان سلسله چیمو بوده است. این مجموعه شامل یازده ارگ است که مردم طبقه پایین خارج از دیوارهای آن زندگی می‌کردند.


مسجد جامع بوبودیولاسو
این مسجد جامع که در بورکینافاسو(غرب آفریقا) واقع شده است یک قرن قدمت دارد، مسجد جامع بوبودیولاسو از خاک رس و چوب ساخته شده و در حال حاضر مرمت آن نه به شکل سنتی (گل) بلکه با سیمان در حال انجام است.


سیوا واحه
سیوا واحه بناهای ساخته شده از یک نوع گل محلی به نام کارشیف در مصرهستند. این گل محلی از شن و ماسه جمع‌آوری شده از ساحل دریاچه، تشکیل شده و در گذشته برای ساخت و ساز مورد استفاده بوده است. سیوا واحه در مسیر تجارت دوران باستان قرار داشته و با وجود چشمه های طبیعی و درختان نخل فراوان محل استراحت مسافران صحرا بوده است. با فروپاشی امپراتوری روم این منطقه رونق خود را از دست داد.


مسجد جامع جنه
بزرگترین ساختمان گل در جهان، مسجد جامع جنه است که در کشورمالی قرار دارد. مسجد جنه حدود یک قرن قدمت دارد و در شهرستان جنه در نزدیکی استان تیمبوکتو باستان قرار گرفته است. بازار متنوع و رنگارنگی که در نزدیکی این مسجد فعال است رونق این منطقه را دوچندان کرده است.


ایت‌های حدو
ایت‌های حدو یکی از شهرهای منطقه توریستی ورزازات مراکش است که با خاک رس ساخته شده، این منطقه خشک اواخر بعداز ظهر و غروب آفتاب مورد توجه بسیاری از گردشگران قرار می‌گیرد.


شیبام
شیبام نام منطقه ای در کشور یمن است با ساختمان‌های بلند قرن ۱۶ است، این برج‌های باستانی که با خشت و گل ساخته شده‌اند برای حفاظت از حمله دشمنان ۴۰ متر ارتفاع دارند. این ساختمان‌ها برای محافظت در مقابل باران و فرسایش بارها بازسازی شده‌اند.


:: بازدید از این مطلب : 2615
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 5 فروردين 1396 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ali
 
 
توی سریال اتوپیا همه چیز به همه چیز می آید؛ آدم هایی که دنیا را به گند کشیده اند و عده ای که برای نجات دنیا می خواهند سر آدم ها را زیر آب کنند.





هفته نامه کرگدن - اسم نویسندگان، به متن رجوع شود: توی سریال اتوپیا همه چیز به همه چیز می آید؛ آدم هایی که دنیا را به گند کشیده اند و عده ای که برای نجات دنیا می خواهند سر آدم ها را زیر آب کنند.
 
یک روز آقا خرگوشه...
 
محسن آزرم: زندگی رنگ است و تقریبا هیچ چیز کمرنگ یا بی رنگی را نمی شود در «اتوپیا» پیداکرد؛ لباس ها، کیف ها، دستکش ها، خانه ها و طبیعت همه رنگند و این همه رنگ مقدمه آشنایی ماست با آدم هایی که ناخواسته گرفتار ماجرایی می شوند که جانشان را به خطر می اندازد. ازاین جا به بعد زندگی فقط رنگ نیست؛ رنج هم هست و البته در میانه رنج های گوناگون حضور غالب رنگ را هم آشکارا می شود دید؛ شاید به این دلیل ساده که تلخی و تیرگی و خشونت و ای بسا قساوت داستان به کمک این رنگ ها کمرنگ یم شود؛ اگر چنین چیزی باشد.
 



 
مایه اساسی اتوپیا ترس از آینده ای است که آدم ها چیزی برای خوردن نداشته باشند. دنیا ظاهرا روز به روز دارد بیشتر باد می کند و جمعیت دنیا روز به روز دارد بیشتر می شود و ظاهرا باید دنبال راه و ای بسا چاره ای برای دنیای بی غذای آینده گشت؛ دنیایی که آدم هایش احتمالا برای سیر کردن شکمشان دست به هر کاری می زنند و طبیعی است در چنان دنیای سنگ روی سنگ نمی ماند و آدم ها یکی یکی تلف می شوند و دنیا رو به تباهی می رود. پس چاره کار شاید این است که دنیا را خلوت تر از این کنند؛ آدم های روی زمین نصف شوند یا کمتر، آن قد که نسل های بعد خوراکی برای خوردن داشته باشند و جایی برای زندگی پیدا کنند و جست و جوی غذا از پا درشان نیاورد.
 
نقطه مرکزی اتوپیا همین است: یافتن راهی برای کم کردن جمعیت دنیا؛ بدون این که آدم ها از این نکته باخبر باشند و بدون این که خبر داشته باشند خوردنی هایی که هر روز مشتاق خوردنشان هستند و وقت و بی وقت به آن ها سر می زنند، اسباب قطعِ نسلِ آدمی اند.
 
این است که مایه اساسی اتوپیا شباهتی هم به مایه اساسی آخرین رمان دن براون دارد؛ یعنی «دوزخ» که دنیای امروز و معاصر ما را با دوزخی که دانته در «کمدی الهی»اش آفرید مقایسه کرده و پرده از حقیقتی بر می دارد که مردمان این روزگار چشم بر آن بسته اند؛ این که دانشمندان هرچه بیشتر سر از کار طبیعت و آفرینش و دنیای درون آدم ها در می آورند، بیشتر به دستکاری در طبیعت آدمی میل پیدا می کنند و هرچه بیشتر این کار را می کنند نتیجه های تازه ای به دست می آورند که به آینده بدبین تر می شوند.
 
در رمان دل براون هم بمب های بی نهایت قوی قرار است در کسری از ثانیه جان جمع کثیری از آدم های روی زمین را یگیرد؛ به این دلیل ساده که شماری از دانشمندان به این نتیجه رسیده اند که دنیا با این همه جمعیت نمی تواند ادامه پیدا کند و حتما باید راهی برای ادامه دنیا و زندگی آدم ها پیدا کرد. راه پیشنهادی دانشمندان دوزخ، انفجار ناگهانی و حذف حداکثری مردمان کره زمین است. راه دانشمندان اتوپیا هم هرند ظاهری انسانی تر دارد و درجه خشونتش ظاهرا کمتر است به همان نتیجه می رسد: باید تعداد آدم های روی زمین را کم کرد تا غذا و جای زندگی برای دیگران مهیا باشد.
 
این است که آدم های زا همه جا بی خبر هرچه بیشتر از آن محصولات غذایی می خورند و ای بسا پروارتر می شوند، امکان ادامه یافتن نسلشان کمتر می شود و اصلا چیزی به نام اتوپیا درواقع «دیستوپیایی» است که آدمیزاد را به خاک سیاه می نشاند.
 
اما در اتوپیا این حقیقت تیره و تار را لا به لای تصویرهای یک کمیک بوک پنهان کرده اند؛ کمیک بوکی که شاید در نگاه اول یک داستان کاملا خیالی و البته ماجرایی به نظر برسد؛ کتابی که آدم هایی در چهار گوشه دنیا با علاقه بی حدی خوانده اند و بی تاب جلد دومش هستند.
 
این جاست که می شود بین تصویرهای آن کمیک بوک و تصویرهای سریال ربط و نسبتی پیدا کرد و حجم انبوه رنگی را که در سریال می بینیم آشکارا می شود با قاب های کمیک بوک مورد نظر مقایسه کرد و در عین حال به این فکر کرد که حقیقت را همیشه جایی پنهان می کنند که به چشم نیاید.
 
یک نمونه این پنهان کاری همان پروژه علمی ای است که در خوراکی ها پنهان شده؛ جایی که به خیال هیچ آدمی نمی رسد و البته مطمئن ترین راه برای رسیدن به نتیجه ای است که پروژه را به خاطرش راه انداخته اند تا به خیال خودشان دنیا و آدم های نسل بعد را از گرسنگی نجات دهند؛ اگر اصلا با این روش نسل آدم ها ادامه پیدا کند و اگر اصلا آدمی روی زمین بماند.
 
نمونه دوم نقشه دی ان ای و باقی اطلاعاتی ست که در کمیک بوک گنجانده شده و البته نمونه سوم که ارزش و اهمیتش بیشتر از قبلی هاست دختری به نام جسیکا هاید است که اصلا فصل اول سریال با جست و جوی او شروع می شود و آربی یا پسرک کشمشی همه جا را زیر پا می گذارد و همه آدم هایی را که سر راهش هستند از پا درمی آورد تا او را پیدا کند.
 



 
همه چیز در وجود جسیکا هاید به امانت گذاشته شده؛ بی آن که خودش از این ماجر خبر داشته باشد و همیت لخی و تیرگی داستان را دوچندان می کند که همه آنچه برای محدود کردن آدم ها لازم است در وجود یک آدم پنهان شده و جسیکا هاید بی آن که بداند بزرگ ترین قربانی بزرگ ترین نقشه محدود کردن آدم هاست؛ دختری که همه عمر را در فرار گذرانده و ظاهرا چیزی نمی خورد و علاقه ای هم به این کار ندارد و ظاهرا هیچ وقت نمی خوابد و اگر لحظه ای پلک هایش روی هم برود کابوسی هولناک دوباره بیدارش می کند و تازه وقتی در آخرین دقیقه های آخرین قسمت فصل اول روی پشت بام آقا خرگوشه گلوله ای در پایش شلیک می کند معلوم می شود که داستان از چه قرار است؛ داستانی که با این گلوله تازه شروع شده است.
 
آرمان شهر، بله آرمان شهر
 
آیدا مرادی آهنی: این که قرار است فاجعه های دنیا را یک کمیک بوک پیشگویی کند و این که این کتاب حالا دست آدم های معمولی دنیاست به نظر هجو کمی نمی آید. و در مورد سریال «اتوپیا» تنها این هجو وسوسه کننده نیست. بله، مگر می شود صحنه شروع قسمت اول را دید و بعد نگذاشت سریال آدم را با خودش ببر؟ دو نفر قاتل، آن هم قاتل های ساکت و خونسرد در مغازه ای سلاخی راه انداخته اند و یک پسربچه که شاهد ماجراست زیر میز پنهان شده. داستان سیلی اول را همین جا می زند؛ وقتی یکی از قاتل ها به سمت پسر می رود و آخرین لبخند را در زندگی پسر به او هدیه می کند، البته قبل از گلوله کُلتش. از همین لحظه هاست که هجو مثل شیطانی کوچک در گوشمان زمزمه می کند: «آرمان شهر... بله... آرمان شهر» و تا به خود بیاییم، آن وقت ما هم در لابیرنت هجو و بازی با این اندیشه فلسفی گرفتار شده ایم.
 
فرقه ای که قرار است دنیا را با نابود کردن، از شر نابودی نجات بدهند. با هزار ماموریت- که ما را یاد داستان های دن براون می اندازد- بیشتر از آن که اتوپیایی باشد آرمَگدونی است. و شاید بی ربط هم نباشد. شاید جهان ما به سمتی می رود که معنای هر دوی این ها دارد یکی می شود؛ یافتن آرمان شهر در نیستی آخرالزمانی. با شلیک هر گلوله و پاشیدن خون شما یک قدم به فراموشی آرمان شهر انسانی جناب افلاطون، مدینه فاضله حکیم فارابی، ناکجاآباد عرفانی شیخ سهروردی و شهر خدای قدیس آگوستین نزدیک می شوید.  آن جغرافیای بهشتی موعود و مولود امید را پشت سر می گذارید چون حالا دیگر در سرزمین جدیدی هستید.
 
واژه اتوپیا را در هر چهار قسمت تعریف شده اش، یعنی آزادی، سنت مردمی، نظم و تمامی سازی که جست و جو کنید به هیچ کدام نخواهید رسید. نه این که نشود، نه، چون به عبارتی این تعاریف در این جغرافیا وجود ندارند. اتوپیا با داستان خوش، جریان جدیدی وضع می کند. گویی نویسنده با این نظر هم داستان است که آرمان شهر تنها یک سراب فلسفی است که می تواند روشنفکران و دیگر مردم را بفریبد. اگر ذات اتوپیا دوری از عینیت و بازآفرینی ذهنی جامعه به قصد انتقاد از نظام مستقر است، اتوپیایی که «دنیس کلی» و «جان دانلی» می آفرینند به آن شهر آینده نیز انتقاد دارد.
 
به عبارتی با تعریف آرمان شهر، آرمان شهر را نیز نقد می کند و با هجو ایده آل های انتزاعی ذهنی به ما می گوید آن آرمان شهری که همواره جهان منتظر آن بوده چه شکل مخوفی دارد. سازندگان آن در نهایت برای رسیدن به آن شهر تخیلی فارغ از زمان و از مکان، به ساده ترین راه حل یعنی نابودی متوسل شده اند و آنچه دیدگاه آرمان شهری را پیچیده می کند استفاده از فرمول هایی برای نابودی آن به جای راه حل هایی برای دستیابی به آن، است.   
 
با این تعریف جدید، آرمان شهر یعنی شهری خالی از هرچه قرار بوده سامان بگیرد. انگار نظم و تمامیت در غیاب انسان هاست که برقرار می شود نه با وجود آن ها. حضور انسان هایی مثل بی و نیتن وویلسون و گرانت و از همه بدتر جسیکا هاید رسیدن به این هدف را غیرممکن می سازد. و خب، ساده ترین راه و ساکت ترین راه حل البته مرگ است. کشتن و مرگ یک چیز یکسان تلقی می شوند. مرز بین این دو کامل از بین می رود. چه فرقی می کند مانع بمیرد یا کشته شود.
 



 
آیا ما فکر می کنیم سریال اتوپیا جهانی وحشتناک و خشونت آن افراطی است؟ ما همان کسانی هستیم که آنچه را امروز در دنیا رخمی دهد فقط در فیلم های تخیلی می دیدیم و فکر می کردیم ظهور ارتشی که آدم ها را مثل آب خوردن سَر ببُرد وحشتناک است.
 
ان جا شاید بتوان به آن اخطار اندیشمند کارل پوپر درباره آرمان شهر رجوع کرد. به اعتقاد او حرکت به سمت بنای اتوپیا، فارغ از غیرعملی بودن آن، بسامد بالای خطر آن است. چرا که بر مبنای خردِ اتوپیایی، همه اعمال عقلانی در پی هدفی صورت می گیرند و بر این اساس در مقدمه هر عمل، ابتدا باید هدف نهایی آن را مد نظر داشت و معلوم کرد. به این ترتیب پیش رفتن و عمل کردن طبق چنین خردی آن هم در عرصه فعالیت سیاسی، مساوی با این برآیند است که پیش از دست زدن به هرگونه عملی، اول هدف سیاسی نهایی را که همان دولت آرمانی باشد، تعیین کنیم.
 
در سریال اتوپیا هم چنین روندی را در برنامه آن سازمان که برای تغییر جهان گام بر می دارد م یتوان مشاهده کرد؛ یعنی دو فرض قطعی اتوپیایی که عبارتند از تعیین قطعی آرمان و تعیین قطعی ابزار تحقق آن. و از آن جا که هیچ فرمول قطعی یا روش مشخص برای دستیابی به اهداف و محک استانداردهای اخلاقی ابزار تحقق وجود ندارد پس این اندیشه به راحتی می تواند جامعه را مثل توپی به دیکتاتوری یا سراشیب دیگری به نام رادیکالیسم افراطی سوق دهد.
 
جسیکا هاید کجاست؟
 
رامبد خانلری: اگر قرار بر انتخاب باشد، بین یک سریال انگلیسی و یک سریال امریکایی، با چشم بسته سریال انگلیسی را انتخاب می کنم.حتی میان کارگردان های دنیا هم بیشتر از همه به «مایک لی» ارادت دارم که بریتانیایی است. هیچ وقت به دلیل این انتخاب فکر نکرده بودم تا این که یکی از دوستانم به من گفت: «من تازه فهمیدم سریال انگلیسی دوست دارم.» دوست دیگری از او دلیل این حرف را پرسید و دلیل دوست به دوست داشتن لهجه انگلیسی محدود شد و من پیش خودم فکر کردم این دلیل باید بیشتر از لهجه باشد، باید به کیفیت درام انگلیسی برگردد، به بازی خوب بازیگران انگلیسی، به لندن اغواگر قرن نوزدهم، فضای دیالکتیک میان خیر و شر و مختصات نوستالژی آن زمانِ این شهر برای بچه های دهه شخصتی و پنجاهی به بهانه سریال های انگلیسی که در روزگار کودکی از برنامه کودک دیده اند.
 
اما به بهانه سریال «اتوپیا» در مقاله ای خواندم: «لهجه ها و گویش های موجود تنها نوعی خط کشی نژادی یا جغرافیایی است که در نهایت می تواند شناسه صاحب لهجه را نسبت به بقیه پررنگ تر یا کمرنگ تر کند. در بریتانیا اما زبان درخدمت اهداف از پیش تعیین شده شکل می گیرد و می بالد و شعبه شعبه می شود. اگر نقش ادات استفهام و معترضه های استفهامی این قدر در گرامر بریتانیای پررنگ است، دلیلش تمایل بیشتر مردمان به دیالوگ در قیاس با مونولوگ است» و شاید تمام این بار بر دوش لهجه است. در سریال اتوپیا لهجه ها بیشتر از تمام سریال های انگلیس اهمیت دارند و در خدمت داستان هستند و آن را کامل می کنند.
 
سریال های معمایی از پر طرفدارترین سریال ها در تمام دنیا هستند؛ تا پیش از طرح معما ایجاد اهمیت برای آن پیچده نیست. به همین خاطر بیشتر سریال های معمایی شروع جذابی دارند اما بعد از این که مسئله عیان شد دیگر نمی شود بیشتر از توان و پتانسیل آن ایجاد اهمیت کرد. حتی این اهمیت عطف به ماسبق هم می شود، یعنی مخاطب ناخودآگاه با خودش حساب می کند آن هیاهوی اولیه ارزش چنین مسئله ای را داشت یا نداشت؟ به همین خاطر بیشتر سریال های معمایی بعداز چند قسمت با افت شدید مخاطب مواجه می شوند. اتوپیا از معدود سریال های معمایی است که با مطرح کردن مسئله اش شما را مجاب می کند که این همه هیاهو برای چه بود و بعد از این چه کابوس تلخی می تواند به واقعیت بدل شود.
 


 
تماشای چند دقیقه ابتدایی قسمت اول کافی است تا شما داوطلبانه به تماشای ادامه این شریال بنشینید. اتوپیا سریال خوش رنگ و لعابی است و به وقت تماشای آن رنگ ها بیشتر از هر چیزی به چشم می آیند.
 
یک مهندس کامپیوتر منزوی سیاه پوست، یک دختر جوان که دانشجوی رشته پزشکی است، یک پسربچه بیش فعال و یک آدم معذب و بدبین به همراه همدیگر سعی در حفظ کتاب کمیک استریپی دارند که راز سر به مهری از یک انجمن ماسونی را در خودش دارد، کتابی که توسط یکی از سران همان انجمن طراحی شده است. بیشتر هنرپیشه های این سریال را ر سریال ها و مینی سریال ها و فیلم های انگلیسی دیده اید، به همین خاطر خیلی سریع تر از سایر سریال های انگلیسی با آن ارتباط برقرار می کنید.
 
در کنار رنگ و معمای محترم و بازی خوب بازیگران این سریال، دیالوگ های طلایی زیادی در این سریال وجود دارد. به عنوان مثال در بخشی از این سریال پزشک آزمایشگاهی به کارشناس بهداشت می گوید که ما واکسن سارس را کشف کردیم اما هیچ وقت این بیماری را کشف نکردیم. کارشناس می گوید که اما در حدود پنج هزار نفر به این بیماری مبتلا شده اند و حدود سیصد نفر از آن ها مرده اند. پزشک از کارشناس می پرسد که فکر می کند هر سال حدود چند نفر در دنیا از اختلالات ریوی می میرند؟
 
این اتوپیا ساز خودش را می زند و با آنچه افلاطون در کتاب جمهوری مطرح کرده و آنچه توماس مور گفته، تفاوت زیادی دارد. به تماشای آن بنشینید که بسیار جذاب است، اگر نبود آقای فینچر هوس نمی کرد نسخه امریکایی آن را در9 قسمت بسازد و کارگردان هر 9 قسمت هم خودش باشد، یعنی جناب فینچر این سریال را از «هاوس آو کاردز» هم بیشتر جدی گرفته است.
 
مختصر و مفید درباره سریال اتوپیا
 
تهیه و ترجمه: مستانه تابش
 
•    ساخت سریال «اتوپیا» در سال 2014 متوقف شد تا دیگر فصل سوم در کار نباشد. بینندگان جدی اتوپیا امید داشتند که با خرید امتیاز ساخت نسخه امریکایی این فیلم از سوی دیوید فینچر و شبکه HBO بتوانند شاهد پخش دوباره این سریال باشند که مسائل مالی ساخت این نسخه را نیز در سال 2015 منتفی کرد.
 
•    حتی دریافت جایزه امی در سه رشته از جمله بهترین سریال سال نتوانست مدیران شبکه چهار انگلستان را قانع کند که ساخت سری سوم اتوپیا را کلید بزنند. این سریال برای دریافت 10 جایزه جهانی و ملی دیگر نیز در فاصله سال های 2013 و 2014 کاندید شده بود.
 
•    در ساخت قسمت های مختلف این سریال به حوادث واقعی که در دهه های 70 و 80 میلادی اتفاق افتاده اشاره شده است، مانند ترور آلدو مورو، نخست وزیر سابق ایتالیا و رییس حزب دموکرات مسیحی ایتالیا؛ کارمین پکورلی، خبرنگار ایتالیایی ملقب به مینو که یک سال بعد از مورو کشته شد؛ قتل آیری میدلتون، افسر ارتش بریتاینا و... همچنین نویسندگان این سریال در اپیزود اول به نکاتی در مورد سانحه هوایی پرواز تی دبلیو ای 800 نیز اشاره کردند که تنها 12 دقیقه بعد از برخاستن از باند فرودگاه جان اف کندی منفجر شد. تمامی 230 سرنشین (212 مسافر و 18 خدمه) این بویینگ 747 که از نیویورک به مقصد پاریس در پرواز بود، کشته شدند. این واقعه دومین سانحه هوایی مرگبار ایالات متحده امریکا در آن زمان لقب گرفت.
 



 
•    ویلسون ویلسون (با بازی آدل اکتر)، نظریه پرداز یک چشم توطئه در سریال اتوپیا که لی چشم راستش را با یک قاشق درآورده بود، از چشم بندی برای پوشاندن چشمش استفاده می کرد که دقیقا مشابه چشم بند اسلید ویلسون در کتاب های کمیک Deathstroke بود.
 
•    نام اصلی آربی (با بازی نیل ماسکل) در اتوپیا Pietre به معنای سنگ است. آربی قاتلی است که برای شبکه کار می کند و قرار است جسیکا هاید و دستنویس اتوپیا را پیدا کند. چهره سنگی روی رفتار خشن و سرد آربی با نام او تناسب کامل دارد.
 
•    آربی آخرین بار در صحنه ای دیده می شود که در ساختمانی در حال سوختن قرار دارد. اما بینندگان هرگز نمی فهمند آیا در آتشی که خودش راه انداخته می سوزد، موفق به فرار می شود یا خواهرش جسیکا او را نجات می دهد؟ این یکی از رازهای سریال اتوپیاست که با توقف ساخت آن هرگز پاسخ داده نمی شود.
 
•    کت و شلوار و کیفی را که لی در سریال اتوپیا از آن استفاده می کرد، شرکت Top Man به طور اختصاصی برای این سریال طراحی کرده و هیچ نمونه ای از آن در بازار نیست. متاسفانه مرگ فجیع لی در اپیزود دوم باعث شد لکه بسیار بزرگی روی کیف ایجاد شود!
 
مطالب مرتبط


:: بازدید از این مطلب : 2532
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 4 فروردين 1396 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ali
بدیهی است که فقط در نقاطی از جهان که میمون زیست می‌کند چون افریقا، بعضی نقاط آسیا، نواحی مرکزی امریکای جنوبی و امریکای شمالی، اسطوره‌ی میمون و مفاهیم نمادین میمون وارد فرهنگ این نقاط شده است.
بدیهی است که فقط در نقاطی از جهان که میمون زیست می‌کند چون افریقا، بعضی نقاط آسیا، نواحی مرکزی امریکای جنوبی و امریکای شمالی، اسطوره‌ی میمون و مفاهیم نمادین میمون وارد فرهنگ این نقاط شده است.
 
در سایر نقاط جهان نمادها وجهی اسطوره‌ای ندارند بلکه تمثیل‌هایی مرتبط با ریخت‌شناسی و رفتارشناسی میمون هستند. به احتمال قوی میمون در ایران بومی نبوده و محله‌هایی چون میمون‌دره، در بخش ابهر از شهرستان زنجان، میزبان میمون‌هایی از مناطق دیگر بوده.
 
در ضمن میمون‌دژ از قلاع اسماعیلیه، در دهستان رودبار شهرستان قزوین که به دستور حسن صباح ساخته شده بود و به‌دست هلاکوخان مغول با خاک یکسان شد، دژی خجسته و سعید منظور بوده و از واژه‌ی عربی میمون آمده، یا میمون‌آبادها که در چندین نقطه‌ی ایران وجود دارند، با واژه‌ی جانور میمون بی‌ارتباط هستند و به معنای مبارک و خجسته‌اند.
 
از طرفی در ایران تعداد انگشت‌شمار ضرب‌المثل‌‌ درباره‌ی میمون اثبات‌گر همین نکته است؛ یا قصه‌های عامیانه در مورد میمون، که بسیار اندک است، و آنچه هست ترجمه‌های اخیر از ادبیات کودکانه‌ی خارجی؛ در شعر قدیم فارسی میمون با بنواژه‌ی عربی به معنای مبارک و خجسته آمده و میمون جانور، به‌صورت بوزینه یا بوزنه، در پنج شعر از مولانا جلال‌الدین و یک جا در «خسرو و شیرین» نظامی که ریشه‌ی برخی ضرب‌المثل‌ها شده‌اند، اما نه در حافظ و سعدی …، در «کلیله و دمنه» چه از اصل هندی و موسوم به «پنجه تنتره»، نوشته‌ی بیدبا، و چه نوشته‌ی برزویه‌ی طبیب به فارسی میانه و به نام «کلیلگ و دمنگ»، که گم شده، فعلاً فقط با ترجمه‌ی نصراله منشی به فارسی موجود است، که در آن به‌صورت بوزنه آمده که یکی حکایت «بوزینگان و یراعه» (کرم ‌شب‌تاب) و دیگر حکایت «بوزنه و باخه» (سنگ‌پشت) که اولی تمثیل هوش و دومی تمثیل حرف‌ناشنوی است. یکی از برابرهای میمون، کَپی، از واژه‌ی پهلوی است و در سنسکریت نیز به همین ‌شکل آمده، و گمان می‌رود واژه‌ی کُپی به معنای رونوشت از همین واژه وارد زبان‌های لاتین شده باشد، به دلیل صفت تقلید میمون، و حتی واژه‌ی قباله از کپی آمده است. ریشه‌ی واژه‌ی میمون و زمان کاربرد آن را در زبان فارسی در هیچ‌کجا نیافتم.
 
 
به هر صورت تقریباً یقین است که میمون در هیچ‌زمانی بومی ایران نبوده و از‌این‌رو اسطوره‌ای نداشته تا نمادی بر آن مترتب شود. باری برای یافتن اسطوره‌ی میمون و جست‌وجوی مفاهیم نمادین آن به مکان‌هایی سفر می‌کنیم که میمون بومی آن است: هند، تبت، چین، ژاپن، افریقای سیاه، امریکای شمالی و جنوبی؛ و همچنین به یونان که میمونِ بومی ندارد اما حضوری کوتاه از میمون در اسطوره دارد:
 
در اساطیر هندو هنومن(هنومت)، به معنای سخت‌آرواره، خدا-میمون هندو، پسر ملکه‌ی میمون‌ها اَنجنا و دستیار ششمین تجسد ویشنو، راما- قهرمان حماسه و منظومه‌ی «رامایانه»- بود. هنومن به خاطر چابکی، نیروی بدنی، علم و همچنین وفایش به راما شهرت داشت. پدرش وایو خدای باد بود و ازاین‌رو هنومن می‌توانست خود را در هوا جابه‌جا کند. او جنگجویی ماهر و سرکرده‌ی لشکر میمون‌ها و خرس‌ها بود. هنومن همسر راما، سیتا را که توسط مظهر شر و بدی، راوانه ربوده شده بود، نجات داد و راما را که در جنگ با راوانه زخمی شده بود، بر پشت نشاند و تا هیمالیا پرواز کرد و در آنجا با گیاهی جادویی زخم‌های مهلک او را شفا داد. راما به این خاطر به هنومن جاودانگی عطا کرد.
 
تصویر ۱/ هنومن، میمون هندو، صحابی راما، نقاشی سبک پاهاری،
با آبرنگ روی ورق کاغذ، ابعاد ۳/۹ × ۹/۱۳ سانتیمتر (مجموعه‌ی آناندا کوماراسوامی)

هنومن را با صورتی بزرگ و دمی دراز تصویر می‌کنند. اسطوره‌ی هنومن در نمادشناسی هندو نشان‌دهنده‌ی مهارت و خودجوشی است. در هند زنان نازا لخت می‌شوند و مجسمه‌ی میمون مقدس یا هنومن را برای بارور شدن در آغوش می‌گیرند.

در اساطیر تبت تبتی‌ها میمون را نیای خود می‌دانند و او را در مقام بودی‌ستوه یا مظهر بودا، که موجودات کامل را به نیروانه یا کمال می‌رساند، ستایش می‌کنند. خانه‌به‌دوشی و نبود وابستگی میمون‌ها به مکان، یا لانه‌ای خاص، با سلوک دراویش مقایسه شده، زیرا دراویش قدیم یا فقرا نیز مانند میمون‌ها دوره می‌گشتند و در جایی خاص سکنا نمی‌گزیدند، و همین شباهت نشانه‌ی بی‌نیازی لحاظ شده است.
 
از سوی دیگر بوداییان تمرکز و مراقبه‌‌ی خود را با چگونگی رام کردن میمون مقایسه کرده‌اند، یعنی رهرو بودایی چگونه با ممارست و تدبیر می‌تواند نفس خود را رام کند و از وحشی اهلی بسازد. در نمادشناسی، میمون را، که از شاخه‌ای به شاخه‌ای می‌جهد، تمثیلی از فکر می‌دانند زیرا فکر هم از شاخه‌ای به شاخه‌ای می‌پرد. بر مبنای این تمثیل در تصویر چرخ هستی تبتی‌، یا بهاوَکَره، میمون را نماد آگاهی تفسیر کرده‌اند. چرخ هستی تبتی یا بهاوَکره بر دیوارهای معابد بودایی تبت و هند دیده می‌شود.
 
بهاوکره یا چرخ حیات به شکل میمونی ترسیم شده که چرخه‌ی سمساره (دایره‌ی زندگی‌های متوالی و زندگی و مرگ) را در شکم دارد. در مهایانه (شکل پیشرفته‌تر و معنوی‌تر آیین بودا) آمده که شمایل چرخ هستی را، به شکل میمونی که چرخه‌ی سمساره را در شکم دارد، شخص بودا ترسیم کرده تا تعلیمات خود را به عامه‌ی مردم منتقل کند.
 
از نظر نمادشناسی سه حلقه‌ی داخلی این تصویر نشانه‌ی جهل، وابستگی و بیزاری است که به کارمه‌ی شخص تبدیل می‌شود که کارمه عمل شخص در طول یک زندگی است، و در زندگی بعد عکس‌العمل هر عمل به‌صورت رنج یا نقص نمود می‌یابد، و به شش نوع رنج در درون سمساره می‌انجامد. انسان تا زمانی که به دانش حقیقی دست نیابد از اسارت سمساره رهایی نخواهد یافت.

تصویر ۲/ دیوارکوبی با تصویر بهاوکره یا چرخ هستی در شکم میمون
این دیوارکوب در شرق تبت بافته شده و اینک در موزه‌ی هنر بیرمنگام است.

در اساطیر ژاپن سان‌بیکی نوسارو، یا سه میمون فرزانه، تصویر سه میمون را نشان می‌دهد که با علامت دست می‌گویند: «بدی را مبین، بدی را مشنو، بدی را مگو.» سان‌بیکی نوسارو ضرب‌المثلی تصویری است و نام این سه میمون میزارو، کیکازارو و ایوازارو است؛ میزارو چشم‌هایش را پوشانده، کیکازارو گوش‌ها، و ایوازارو دهانش را پوشانده. این سه میمون نماد عقل معنوی هستند، و ضرب‌المثل تصویری آنها در قرن هفدهم روی درِ معبد معروف توشوگو، در نیکو ژاپن، کنده‌کاری شد و احتمالاً بر مبنای گفتاری از کنفوسیوس تصویر شده بود، در واقع کنفوسیوس و حکمتش از طریق آیین دائو، در قرن هشتم، به ژاپن معرفی شده است.

تصویر ۳/ نقش‌برجسته‌ی سه میمون روی در معبد توشوگو در نیکو ژاپن

تفسیر دیگر سان‌بیکی نوسارو یا سه میمون فرزانه، که به ندیدن و نگفتن و عمل نکردن به بدی اندرز می‌دهند، متعلق به آیین کوشین است. کوشین یا کوشی شینکو مذهبی مردمی در ژاپن بود که اصالتاً از آیین دائو چین آمده بود و از آیین شینتو و آیین بودا و سایر باورهای محلی تأثیر گرفته بود. طبق آیین کوشین، سه جسم اثیری در هر موجودی وجود دارد که سانشی نامیده می‌شود.
 
در شبی که کوشین- ماشی خوانده می‌شود، و هر شصت روز یکبار پیش می‌آید، اگر صاحب این سه جسم اثیری، یا سانشی، آن شب را بخوابد، سانشی بدن او را ترک می‌کند و نزد تن‌-تای یا خدای آسمان می‌رود تا اعمال بد شخص را به تن-‌تای گزارش دهد. تن‌-تای خدایی است که تصمیم می‌گیرد مردم بدکردار را تنبیه کند، آنان را بیمار و طول زندگی‌شان را کوتاه ‌کند، و در موارد سخت رشته‌ی زندگی‌شان را ببرد. به‌روشنی معلوم نیست در چه تاریخی رسم کوشین-ماشی در ژاپن معمول شد، به‌هرحال این رسم در قرن نهم میلادی اجرا می‌شد.
 
مذهب کوشین امروزه به خاطر اصل مردمی‌اش پیروان کمتری دارد و محل عبادت آنها به معابد بودایی منتقل شده است. سان‌بیکی نوسارو یا سه میمون فرزانه معروف‌ترین نماد مذهب کوشین هستند. درست نمی‌دانیم چرا سان‌بیکی نوسارو بخشی از باور مذهب کوشین شده‌ است، تصور می‌رود که مانند این سه میمون، که چشم و گوش و دهان خود را پوشانده‌اند، سانشی و تن-تای هم نباید اعمال بد افراد را بشنوند، ببینند یا بگویند.
 
ژاپنی‌ها گاه این سه میمون را در محل اقامت خود قرار می‌دهند تا از خانه و فرزندان آنها مراقبت کند و در این حالت این سه میمون حکم نظرقربانی را دارند. بعضی‌ از ژاپنی‌ها، در شب کوشین-ماشی دوستان و همسایگان را دعوت می‌کنند و کنار مجسمه‌ی سه میمون بیدار می‌نشینند و کاسه‌ای برنج، آش و میوه‌های فصل، شمع و عودی را بر کرسی می‌گذارند. همه سعی دارند در طول شب بیدار بمانند. این تنها راهی است که مانع خروج سانشی از بدنشان و گزارش اعمال آنها به تن-تای می‌شود.

سان‌بیکی نوسارو یا سه میمون فرزانه‌، که از اصل متعلق به مذهب کوشین بودند، روی درِ معبد توشوگو در نیکو ژاپن یعنی روی در معبدی شینتویی کنده‌کاری شده بودند که در واقع به این خاطر بود که میمون در مذهب شینتو نیز از نظر نمادشناسی حائز اهمیت است. به‌علاوه میمون در ارتباط با آیین ذن و آیین بودا هم هست و در این آیین‌ها نیز جنبه‌ای متبرک دارد. ژاپنی‌ها عقیده دارند که میمون بشارت نیکی‌ها را می‌دهد. حتی در جشن مهمی که در سال میمون گرفته می‌شود، که هر دوازده سال یک بار رخ می‌دهد، میمون علامت شادی و عقل است.

در ژاپن مرسوم است که نام میمون را در مراسم ازدواج بر زبان نیاورند زیرا ممکن است باعث شود عروس فرار کند، اما در عوض معروف است که میمون ارواح خبیث را دور می‌راند، ازاین‌رو اغلب به کودکان عروسکی به شکل میمون هدیه می‌دهند. همین عروسک‌ها را به زن آبستن هم می‌دهند.

میمون در اساطیر چین میمون‌ها، به‌خصوص بوزینه‌ی دم‌کوتاه و میمون درازدست، بیش از دو هزار سال است که در فرهنگ چین نقش نمادین مهمی را بر عهده دارند. حضور میمون در منطقه‌البروج چینی نشانه‌ی همین اهمیت است. مهم‌ترین میمون اساطیری در فرهنگ چین سون‌ووکونگ یا شاه‌میمون نام دارد.
 
او از سنگی جادویی زاده شد. این سنگ بر قله‌ی کوهی قرار داشت و از آن نقطه نیروهای آسمان و زمین متعلق به آغاز زمان را دریافت می‌کرد. همین سنگ تبدیل به زهدانی جادویی شد و روزی تخم نخستین را زایید که به اندازه‌ی توپ بود. وقتی باد به این تخم وزید، تبدیل به میمونی سنگی شد که دارای پنج حس و چهار دست و پا بود. وقتی میمون سنگی به دنیا آمد، از همان ابتدا می‌توانست روی زمین راه برود. بعد به چهار جهت تعظیم کرد.
 
وقتی چشمان میمون سنگی حرکت کرد، دو شعاع نور زرین به سوی قصر یشم ساطع شد و حکیم بزرگ آسمان، خاقان بزرگ گنبد آبی آسمان، را بهت‌زده کرد. خاقان بزرگ بر اریکه‌اش در تالار ابرهای معجزه‌آسا در قصر مِه نشسته بود، و دورتادورش وزیرانش نشسته بودند. وقتی خاقان بزرگ گنبد آبی آسمان این نور زرین خیره‌کننده را دید، دستور داد چشمِ هزار فرسخ و بادِ گوش‌دار دروازه‌ی جنوبی آسمان را بگشایند و نگاه کنند.
 
پس آنها خبر آوردند که در جزیره‌ای از گل‌ها و میوه‌ها، سنگی جادویی روی قله‌ی کوهی بوده که تخمی جادویی به دنیا آورده و این تخم تبدیل به میمونی شده و این نوری که تمام قصر یشم را روشن کرده از چشمان این میمون سنگی ساطع شده است، اما از وقتی که میمون غذا می‌خورد و می‌آشامد، نور به‌تدریج خاموش می‌شود.
 
این میمون که می‌توانست بدود و بجهد، از درختان و گیاهان غذا بخورد و از برکه‌ها و چشمه‌ها بیاشامد، با گرگ‌ها دوست شده بود و با ببر و یوزپلنگان می‌چرخید، با گوزن‌ها رابطه‌ی خوبی داشت، و با میمون‌ها خویشی داشت. شب‌ها روی صخره‌ها می‌خوابید. اما وقتی میمون‌ها به جست‌وجوی سرچشمه‌ی رودها و آبشارها رفتند و گفتند هر که بتواند به منبع آب برسد او را شاه می‌کنیم، میمون سنگی به پشت آب‌ها رفت و سرچشمه را پیدا کرد و شاه‌میمون یا سون‌ووکونگ لقب گرفت.
 
پس از جنگ‌ها و درگیری‌ها با خاقان قصر یشم، به خواسته‌ی خاقان قصر یشم، بودا او را بر کوهی زندانی کرد و پنج قرن آنجا زندانی بود و کاغذی که مانتره‌ی «اوم، مانی، پدمه، هوم» به خط طلا روی آن نوشته شده بود به دور او پیچید، او از این کاغذ تعلیمات بودا را گرفت. سپس شاگرد یوانگ‌-سن حکیم شد و به هند رفت تا سوتره‌های (سوره) بودا را جمع کند، و سفر آنان به غرب آغاز شد، در این مرحله سون‌ووکونگ به رهرو تیزهوش بودایی‌دائویی تبدیل شده بود.

تصویر ۵/ سون‌ووکونگ با یوانگ‌-سن

رمان کلاسیک چینی موسوم به «سی‌یو‌جی» به معنای «سفر به غرب» از این اسطوره‌ی چینی برداشت شده و باقی مانده است. در این رمان شخصیت اصلی سون ووکونگ (سون هینگ چو) یا شاه‌میمون نام دارد. در این رمان که نوشته‌ی وو-جینگ‌ین است، این شاه‌میمون همانند داستان اسطوره‌ای خود از سنگ زاییده شده بود و نیروهای فوق‌طبیعی را از طریق تمرینات بودایی به دست آورده بود. در این رمان نیز سون‌ووکونگ، بعد از شورش در مقابل آسمان‌ها، به‌دست بودا در زیر کوهی محبوس ‌شد، سپس با حکیمی (یوانگ-سن) در سفری همراه شد تا سوتره‌های اصلی بودا را از هند به چین بیاورد. در این رمان این میمون همسفری لوده و مسخره نبود بلکه کاهن هوشمند بودایی بود.

تصویر ۶/ تصویر سون‌ووکونگ در یکی از چاپ‌های رمان،
متعلق به قرن نوزدهم، نقاش ناشناس

در این رمان کلاسیک سون‌ووکونگ یا شاه‌میمون نیروی بسیار دارد و بسیار سریع‌الحرکت است، به ۷۲ صورت می‌تواند تغییر هیأت بدهد و به شکل حیوانات و اشیای مختلف درآید، اگرچه گاهی به خاطر دمش برای بعضی اشکال به‌طور کامل تغییرهیأت نمی‌دهد. سون‌‌ووکونگ جنگجوی ماهری است و هر دانه‌ی مویش قدرتی جادویی دارد که می‌توانند به اشیای برنده و سلاح‌های قوی بدل شوند. در ضمن سون‌ووکونگ می‌تواند به باد و آب فرمان بدهد و طلسمی برای دفع شیاطین بخواند و انسان‌ها و پریان و خدایان را بی‌حرکت کند.
 
سون‌‌ووکونگ در این رمان، که بازگفت همان سون‌ووکونگ اسطوره‌‌ی چینی است، احتمالاً از هنومن هندو، شاگرد راما که داستانش در رامایانه آمده و همچنین از عناصر فولکلور چینی الهام گرفته شده، حتی برخی از محققان سون‌ووکونگ را بر وجود هنومن هندو تأثیرگذار می‌دانند، نه برعکس.

در منطقه‌البروج چینی، میمون بر برج قوس استیلا دارد. اسطوره‌ی سون‌ووکونگ در نمادشناسی علامت عقل و تدبیر و درعین‌حال چابکی و بازیگوشی است.

میمون در اساطیر یونان در اساطیر یونان، کرکوپه‌ها میمون‌هایی بودند که در جاده‌ها راهزنی می‌کردند. آنها ماجراجویان شوخی بودند که عابران را به خشم می‌آوردند. دو کرکوپه‌ در راه به هراکلس برمی‌خورند، و وقتی هراکلس در کنار جاده به خواب رفته بود، می‌خواستند به اموال او دستبرد بزنند، اما هراکلس بیدار می‌شود و به‌آسانی بر آنها غلبه می‌کند و هر یک از آنها را به انتهای چوب بلندی می‌بندد و بر شانه‌ی خود حمل می‌کند. اما آنها با شوخی‌های خود هراکلس را به خنده می‌آورند و هراکلس آنها را آزاد می‌کند.
 

تصویر ۷/ نقش‌برجسته‌ی سنگی از هراکلس و کرکوپه‌ها، در معبد سِلِه
(یکی از سه معبد پائستوم، شهر باستانی یونان، فتح‌شده به‌دست رومیان)، واقع در سالرنو، ایتالیای جنوبی

در بعضی سنگ‌نگاره‌ها در یونان، میمون‌ها به شکل خادمان خدایان تصویر شده‌اند و واسط میان انسان و عالم خدایان هستند.

اسطوره‌ی میمون در افریقا فالی‌های کامرون میمون سیاه را مظهر آهنگر نخستین می‌دانند که آتش را دزدید. اکسو، از شیادترین چهره‌های اساطیری افریقای غربی، به شکل میمون است، در داهومی، الگبا یا لگبا خوانده می‌شود؛ معروف است که اکسو موجد نزاع میان آدم‌ها می‌شود و میان انسان‌ها و خدایان نفاق می‌افکند.
 
اکسو از مکارترین پیک‌های خدایان است. او را بی‌خانه و روحی آواره می‌دانند که در میدان‌ها و چهارراه‌ها ساکن است. در باب این میمون قصه‌ها و آهنگ‌های بسیار مانده است و شخصیت دیگر این قصه‌ها شیر و فیل هستند که میمون از قول فیل چیزی به شیر می‌گوید و آنها را به جان هم می‌اندازد.

اسطوره‌ی میمون در میان هندی‌شمردگان در واقع باورهای مردمی درباره‌ی میمون از افریقا به اقوام سرخپوست رفته است. از جمله اکسو، با همین نام و همان خصوصیات افریقایی خود، به باورهای سرخپوستان راه یافته است. در بعضی نقاط امریکای شمالی و جنوبی، هندی‌شمردگان میمون را نماد روح می‌دانند.
 
میمون قهرمانی تمدن‌ساز بوده و اختراع آتش از طریق اصطکاک به او منسوب است، او را جگوار، که نشانه‌ی نیروی اهریمنی است و دهانش دهانه‌ی دوزخ است، می‌بلعد اما در سفر در شکم جگوار، که چون سفر در دوزخ است، آتش را کشف می‌کند و خود را نجات می‌دهد و جگوار را می‌خورد. میمون در این سفر همچون رهرو باطنی عمل می‌کند، و قدرت‌های خود یعنی هوش و زیرکی‌اش را پشت شوخی و هزل پنهان کرده است. سرخ‌پوستان بولیوی عقیده دارند مردگان در مسیری که آنان را به نیاکانشان می‌رساند آزمون‌های بسیار را باید بگذرانند که یکی از آنها غلغلک به‌دست میمونی با ناخن نوک‌تیز است.

در میان آزتک‌ها و مایاها، مردمانی که زیر علامت میمون به دنیا آمده‌اند (میمون یکی از روزهای تقویم آنهاست) در هنرها مهارت دارند، آوازه‌خوان، خطیب، نویسنده، مجسمه‌ساز، صنعتگر، آهنگر و سفالگرهای زبردستی هستند. در باور آنها میمون با خورشید ارتباط دارد، و خورشید به عنوان خدای آواز و موسیقی ملقب به شاهزاده‌ی گل‌ها بوده و به‌صورت میمون تصویر می‌شده. میمون نماد فردی آگاه یا صنعتگری ماهر بود. میمون را نشانه‌ی شهوت‌پرستی و تندمزاجی هم می‌دیدند، اما در چند نگاره میمون را به‌صورت همزاد خدای مرگ و خدای نیمه‌شب تصویر کرده‌اند. میمون نشانه‌ی آسمان شبانه و هر آن‌ چیزی بود که برای بازگشت خورشید قربانی می‌شد.
 
تصویر ۸/ سردیس سنگی با گوشواره، متعلق به قوم ازتک، موزه‌‌ی مردم‌شناسی مکزیکوسیتی

ایواریکا اسطوره‌ای از آکاوایو در امریکای جنوبی است؛ به زبان آکاوایو، ایواریکا به معنای میمون است، ایواریکا چهره‌ای خدعه‌باز و به خاطر هوش، تنبلی، حرف‌ناشنوی، حرص و کنجکاوی‌اش معروف است. در اسطوره آمده که ایواریکا از زیگو نیم‌خدای سدساز، که سدی بر رودی پهناور ساخته بود، غذایی دزدید و زیگو از خشم سیلابی فرستاد که تمام زمین را فراگرفت.

شاید بتوان گفت میمون در تمام این اسطوره‌ها مظهر هوش، عقل و مطایبه است، و جالب اینکه در ایران میمون را اغلب مبارک می‌نامند، یعنی معنای مبارک از واژه‌ی عربی میمون بر جانور میمون نشسته است و او را مبارک کرده است. 


:: بازدید از این مطلب : 2500
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 4 فروردين 1396 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ali
فیلم «من، دنیل بلیک» برنده نخل طلای کن ۲۰۱۶ با کسب هفت نامزدی پیشتاز جوایز سینمای مستقل بریتانیا (BFIA) شد. در فهرست نامزدهای امسال که امروز (سه‌شنبه) منتشر شده، جدیدترین ساخته کن لوچ فیلمساز کهنه‌کار بریتانیایی در رشته‌های اصلی از جمله بهترین فیلم، کارگردانی و فیلمنامه نامزدی کسب کرده است.



 فیلم‌های «عزیز امریکایی»، «مهارت‌های زندگی بالغانه»، «یادداشت‌هایی درباره کوری» و «زیر سایه» هر کدام با کسب شش نامزدی بعد از ساخته لوچ قرار دارند. همچنین، هیلی اسکوایرز و دیو جانز ستاره‌های فیلم لوچ همزمان موفق به کسب دو نامزدی شده‌اند، یکی برای بهترین بازیگر زن و مرد و دیگری در بخش امید آینده. «دختر همه چیز تمام» نیز در چهار رشته نامزد اعلام شده است.
 
فیلم‌های «عزیز امریکایی»، «زوج در حفره»، «من، دنیل بلیک»، «یادداشت‌هایی درباره کوری» و «زیر سایه» نامزدهای بخش بهترین فیلم را تشکیل می‌دهند.
 
در رشته بهترین بازیگر زن، جودی ویتاکر («مهارت‌های زندگی بالغانه») و کیت دیکی («زوج در حفره») برای دومین بار نامزد جوایز سینمای مستقل بریتانیا شده و این در حالی است که بقیه نامزدها شامل اسکوایرز، نرگس رشیدی («زیر سایه») و ساشا لین («عزیز امریکایی») همگی برای نخستین بار نامزدی کسب کرده‌اند.
 
همچنین در رشته بهترین بازیگر مرد، چهره‌های سرشناسی همچون مایکل فاسبندر («تجاوز علیه ما»)، شیا لوبوف («عزیز امریکایی»)، مکس رکوردز («من قاتل سریالی نیستم») و جانز ستاره فیلم لوچ در فهرست نامزدها قرار دارند. این سومین نامزدی پیاپی فاسبندر و روی‌هم‌رفته ششمین نامزدی او در جوایز سینمای مستقل بریتانیاست. او در گذشته با فیلم‌هایی مانند «گرسنگی» (۲۰۰۸) و «شرم» (۲۰۱۱)، نامزد دریافت جایزه شده بود.
 
اما در بخش کارگردانی، آندریا آرنولد با فیلم تحسین شده «عزیز امریکایی» چهارمین نامزدی خود را در جوایز سینمای مستقل بریتانیا به دست آورده است. لوچ با «من، دنیل بلیک» برای بار پنجم نامزد شده است. او در سال ۱۹۹۸ با فیلم «نام من جو است» جایزه بهترین کارگردانی و جایزه دستاورد حرفه‌ای را همزمان دریافت کرد. فیلمساز ۸۰ ساله در سال ۲۰۰۶ با فیلم برنده نخل طلای «باد در علفزار می‌پیچد» در حالی که در چهار رشته نامزد جوایز سینمای مستقل بریتانیا شده بود، جایزه ویژه هیات داوران را از آن خود کرد.
 
بن ویتلی با «شلیک آزاد» فیلم افتتاحیه جشنواره لندن، پنجمین نامزدی خود را کسب کرده است. بابک انوری فیلمساز ایرانی‌تبار که فیلم ترسناک «زیر سایه» را کارگردانی کرده، برای نخستین بار نامزد شده است.
 
در مراسمی که چهارم دسامبر (۱۴ آذر) در «اولد بیلینگزگیت» لندن برگزار می‌شود، از برگزیدگان نهایی تقدیر خواهد شد.
 
مطالب مرتبط


:: بازدید از این مطلب : 2589
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 4 فروردين 1396 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ali
مهاجرانی که از طریق لاتاری به آمریکا مهاجرت کرده‌اند، عموما و به جز موارد استثنا در موقعیت‌های نسبتا مطلوب اجتماعی قرار دارند. شرایط آسان برای ورود به دانشگاه‌ها، داشتن شغل‌های مرتبط با مهارت و برخورداری از خدمات اجتماعی، درمانی و بهداشتی مناسب همه و همه به بهبود شرایط برای برندگان خوش‌شانس لاتاری کمک کرده است.
هفته نامه چلچراغ:

محمدمهدی حسین نیا: مهاجرت، پناه‌جویی، ترک وطن یا هر مفهومی شبیه به این‌ها، سال‌هاست که در ایران و بسیاری از کشورهای جهان به یک مسئله جدی و پیچیده اجتماعی تبدیل شده است.
 
کشورهایی که متقاضیان زیادی برای ورود دارند از یک لحاظ، و کشورهایی با شرایط عکس از لحاظ‌های دیگری قابل بررسی هستند. بااین‌حال همیشه مشکلات زیادی بر سر راه مهاجرت وجود دارد.
 
با تمام این مشکلات و سخت‌تر شدن هر روزه دریافت اقامت یا پذیرش پناه‌جویی از کشورهای دیگر دنیا، یک راه میان‌بر هست که شما می‌توانید در مدت کوتاهی نه‌تنها به گرین کارت ایالات متحده دست پیدا کنید، بلکه بعد از آن می‌توانید تمام شرایط تحصیلی، کاری و رفت و آمد بین کشور جدید و زادگاهتان را به راحت‌ترین شکل ممکن در اختیار داشته باشید.
 
منتهای مراتب برای استفاده از این میان‌بر باید از دو ویژگی بسیار مهم در حد اعلی برخوردار باشید؛ خوش‌شانسی بسیار زیاد و طبیعی و عادی بودن شرایط فردی و اجتماعی! در این صورت «لاتاری» در مشت شماست.
 
 لاتاری؛ تیری در تاریکی
 
از سال 1990 کنگره ایالات متحده آمریکا تصمیم می‌گیرد تا شرایط نژادی و فرهنگی مهاجرانی را که در این کشور زندگی می‌کنند، با شیوه‌ای متفاوت کنترل کند. به همین خاطر، از این سال وزارت امور خارجه آمریکا با برگزاری یک قرعه‌کشی در ابعاد جهانی و سهمیه‌بندی‌شده برای اکثر کشورهای دنیا، به صورت کاملا گزینشی و هدفمند اقدام به جذب مهاجر می‌کند. معیار این‌که اتباع چه کشورهایی می‌توانند در لاتاری شرکت کنند، رابطه مستقیمی با تعداد مهاجران آن کشور در ایالات متحده دارد. درواقع لاتاری فرصتی است برای کشورهایی که در هر سال مهاجر کمتری به آمریکا روانه می‌کنند؛ درواقع راهی برای عدم جلوگیری از جریان پذیرش مهاجر و در عین حال برقراری موازنه‌ای بین نژاد و جمعیت مهاجران.
 
به این ترتیب با توجه به سهمیه‌بندی در نظر گرفته‌شده برای هر کشور، تعداد ظرفیت مشخصی توسط سامانه کامپیوتری «مرکز کنسولگری کنتاکی» به‌عنوان برنده اعلام می‌شوند. درواقع از بین میلیون‌ها نفر که سالانه در این قرعه‌کشی شرکت می‌کنند، تنها تعداد مشخصی در مرحله اول پذیرفته و پس از مصاحبه نهایی در سفارت این فرصت را به دست می‌آورند که به گرین کارت آمریکا دست پیدا کنند.

بااین‌حال محدودیت‌های حداقلی هم برای ثبت‌نام در لاتاری وجود دارد. برای مثال فرد متقاضی باید حتما 18 سال داشته باشد و مدرکی معادل پایان موفقیت‌آمیز 12 سال آموزش ابتدایی و متوسطه در اختیار داشته باشد. از آن‌جایی که برندگان نهایی می‌توانند همسر و فرزند زیر 21 سال خود را هم به‌عنوان همراه با خود ببرند، درواقع افراد بین 18 تا 21 سال سه برابر، و افراد متاهل دو برابر دیگران شانس دریافت گرین کارت دارند. آزمایش‌های پزشکی، اثبات توانایی مالی یا داشتن وابستگانی در آمریکا نیز ازجمله مواردی هستند که در اعطای نهایی ویزا تاثیر‌گذارند.

در ایران اما، این تمام ماجرا نیست. افراد شرکت‌کننده در این قرعه‌کشی به دو دسته کلی تقسیم می‌شوند؛ تمام مردم دنیا و پسرهای ایرانی که از سربازی معاف نیستند. مشمولان قانون سربازی در صورت برنده شدن یا باید از معافیت تحصیلی برخوردار باشند تا بتوانند با قرار وثیقه معین از کشور خارج شوند، یا پیش‌دستی کنند و برای خروج، از دانشگاهی ولو بسیار درجه پایین در خارج از ایران پذیرش تحصیلی بگیرند تا بتوانند اجازه خروج از کشور را داشته باشند. از طرفی افرادی که سابقه شرکت در لاتاری دارند، اگر بخواهند به‌صورت عادی مورد پذیرش کشوری قرار بگیرند، با مشکلات بسیار جدی روبه‌رو خواهند شد.

آن روی سکه مهاجرت

آمارهای جهانی از افزایش قابل پیش‌بینی مهاجران قانونی و چندبرابر شدن تعداد پناه‌جویان در چند سال اخیر حکایت دارند. تا جایی که سازمان ملل در گزارش‌های متعددی در سال‌های اخیر نسبت به بالا گرفتن تب مهاجرت ابراز نگرانی کرده است. به‌خصوص که در سال‌های اخیر مهاجران غیرقانونی و پناه‌جویان لزوما از کشورهای جنگ‌زده و قحطی‌زدگان آفریقایی نیستند.

مهاجرانی که از طریق لاتاری به آمریکا مهاجرت کرده‌اند، عموما و به جز موارد استثنا در موقعیت‌های نسبتا مطلوب اجتماعی قرار دارند. شرایط آسان برای ورود به دانشگاه‌ها، داشتن شغل‌های مرتبط با مهارت و برخورداری از خدمات اجتماعی، درمانی و بهداشتی مناسب همه و همه به بهبود شرایط برای برندگان خوش‌شانس لاتاری کمک کرده است.
 
بااین‌حال همان‌طور که در فلسفه ایجاد لاتاری گفته شد، این پذیرش مهاجران صرفا در راستای کنترل شرایط جمعیتی و نژادی و فرهنگی مهاجران پیشین است. درواقع سخت‌گیری‌های سال‌های اخیر در مصاحبه نهایی لاتاری و اعطای «ویزای گونه‌گونی» مربوط به اقدامات مخالفان سفت و سخت مقامات آمریکایی برای جذب بیشتر مهاجر است. تا جایی که موضوع مهاجران به یکی از ارکان مهم بحث‌های انتخابات پیش روی ایالات متحده نیز تبدیل شده است.

اشکان از برندگان ادوار گذشته لاتاری است که به همراه خانواده‌اش در ایالات متحده زندگی می‌کند. او با ورود به رشته پزشکی و گذراندن واحد‌های تحصیلی به‌تازگی موفق شده در بیمارستانی در شهر محل اقامتش مشغول به کار شود.
 
درواقع اشکان نمونه یک مهاجر با شرایط مطلوب برای خودش و به‌صرفه برای دولت آمریکاست. بااین‌حال او در گفت‌وگویی کوتاه با «چلچراغ» درخصوص شرایط اجتماعی و تحصیلی مهاجران این‌طور توضیح می‌دهد که به لحاظ قانونی هیچ‌کس با مشکلی روبه‌رو نمی‌شود، اما هم‌چنان برخورد با مهاجران همیشه خوب نیست.
 
اشکان این مسئله را این‌طور توضیح می‌دهد: «بحث مهاجران در ایالات متحده و بسیاری از کشور‌های دیگر سال‌هاست که از شرایط بحرانی و ناشناختگی بین اکثریت اجتماعی عبور کرده، اما هنوز هم مهاجران به‌خصوص در بحث‌های سیاسی محل مناقشه سران آمریکا هستند. برای مثال در انتخابات پیش رو، ما و بسیاری از مهاجرانی که با آن‌ها در ارتباط هستیم، امیدوار بودیم تا برنی سندرز بتواند به قدرت برسد.
 
از طرفی در بین تمامی راه‌های مهاجرت نوع رفتار آمریکایی‌ها با برندگان لاتاری کمی متفاوت است. ما در چشم آمریکایی‌ها بیشتر به‌عنوان آدم‌های خوش‌شانس و ماجراجو شناخته شده‌ایم تا کسانی که با شرایط تحصیلی، خانوادگی یا سیاسی به این کشور مهاجرت می‌کنند. بااین‌حال به لحاظ قانونی و اجتماعی مشکل خاصی وجود ندارد و در تمام این سال‌ها مهاجران شرایط بهتری در آمریکا پیدا کرده‌اند.»

با تمام این اوصاف، اگر فکر می‌کنید به قدر کافی خوش‌شانس هستید، به حد لازم از شرایط نرمال و طبیعی بهره می‌برید، اوضاع و احوال مالی‌تان آن‌قدر خوب هست که در مصاحبه نهایی مورد پذیرش قرار بگیرید و البته از تمام این‌ها مهم‌تر، از دسته پسران درگیر با مسئله سربازی نیستید، تا هفدهم آبان ماه فرصت دارید برای لاتاری 2018 ثبت‌نام کنید.
 

شیما طاهری ، محمد مخبری: چند سالی است که لاتاری به چالشی بزرگ در بین ایرانیان تبدیل شده و ایران یکی از پیشتازان شرکت در لاتاری است. نزدیک شدن به تاریخ ثبت‌نام در این قرعه‌کشی بهانه‌ای شد تا  با امان‌الله قرایی مقدم، جامعه‌شناس و استاد دانشگاه همراه شویم تا عوامل محرک ایرانیان برای شرکت در این قرعه‌کشی و تبعات در جامعه را بررسی کنیم.
 

لاتاری چیست و چرا برگزار می‌شود؟

لاتاری یا ویزای گوناگونی (وِگ) یکی از انواع ویزاهای مهاجرتی آمریکاست که به‌صورت قرعه‌کشی تعدادی از افراد برای دریافت گرین کارت آمریکا انتخاب می‌شوند. کنگره آمریکا در سال 1990 میلادی دستور برگزاری این قرعه‌کشی را به منظور حفظ گوناگونی نژادی بین مهاجران، به وزارت امور خارجه داد، که هر سال توسط کنتاکی کونسولار آمریکا انجام می‌شود و از میان متقاضیان به 55000 نفر ویزای اقامت دائم داده می‌شود.

شرایط شرکت در این قرعه‌کشی چیست؟

ثبت‌نام در لاتاری تنها دو شرط دارد؛ اول این‌که متقاضی متولد کشورهای مجاز باشد و دوم آن‌که حداقل مدرک دیپلم داشته باشد و در غیر این صورت باید دو سال سابقه کار در یکی از مشاغل موجود در فهرست اداره کار آمریکا را در پنج سال گذشته داشته باشد.

متقاضیان از چه کشورهایی می‌توانند در این قرعه‌کشی شرکت کنند؟

این ویزا برای کشورهایی که از روش‌های دیگر مهاجران زیادی را به آمریکا می‌فرستند، صادر نمی‌شود. هرساله فهرست کشورهای مجاز در سایت بولتن ویزا اعلام می‌شود. کشورهای غیرمجاز کشورهایی هستند که طی پنج سال گذشته بیش از 50 هزار مهاجر را از طریق ویزاهای خانوادگی و کاری به آمریکا فرستاده باشند، مثل چین، انگلیس و هند.

به نظر شما چرا افراد تصمیم به مهاجرت و شرکت در لاتاری می‌گیرند؟

روان‌شناسان اجتماعی در فرانسه با مطالعه روی 8500 نفر دریافتند که افراد مهاجر موقعیت‌سنج‌تر و باهوش‌ترند. اگر به تاریخ هم نگاهی بیندازیم، می‌بینیم افراد نخبه و افرادی که از هوش بالاتری برخوردار بودند، مهاجرت کردند. مثل پیامبر اسلام. این افراد زودتر از بقیه تشخیص می‌دهند که محیط فعلی و فضای اجتماعی کشور محل زندگی‌شان ظرفیت پذیرش و توانایی جذب آن‌ها را ندارد. یعنی آن‌ها را از نظر شغلی، گذران اوقات فراغت، معیشت زندگی و آرامش خیال و… راضی نمی‌کند؛ پس این افراد به امید بهبود شرایط زندگی دست به مهاجرت می‌زنند.

بازار لاتاری و مهاجرت بین ایرانی‌ها هم که بسیار داغ است…

بله، در سال 2011 حدود 2800 نفر از ایرانیان در این قرعه‌کشی برگزیده شدند که این تعداد در سال 2012 به دلیل حذف سهمیه کشور بنگلادش و اختصاص آن به ایرانیان به 4400 نفر رسید. اما چند وقت بعد کنسولگری آمریکا اعلام کرد که حدود هزار نفر از این افراد برای اجرای مراحل قانونی به سفارت‌خانه‌های این کشور مراجعه نکرده‌اند. در سال 2013 هم کشور ایران جزو کشورهایی بود که بیشترین متقاضی را برای شرکت در لاتاری داشت.

مهاجرت این تعداد از مردمِ یک کشور چه آسیب‌هایی را برای آن جامعه در پی دارد؟

یکی از سرمایه‌های مهم هر جامعه نیروی انسانی است و جامعه هم برای هر فرد که تا مقطع لیسانس تحصیل می‌کند، به‌طور میانگین 150 میلیون تومان هزینه می‌کند که به آن هزینه سرانه هر فرد گفته می‌شود. البته می‌دانیم که این مبلغ برای تربیت افراد متخصص بسیار بیشتر است.
 
پس با مهاجرت هر فرد هم نیروی انسانی و هم هزینه سرانه فرد از کشور خارج می‌شود. هرچند که مهاجرت افرادی مثل مریم میرزاخانی به هیچ عنوان قابل جبران نیست. آلفرد مارشال، برنده جایزه نوبل اقتصاد، می‌گوید: اگر آموزش و پرورش کشوری در طول 100 سال یک مخترع یا دانشمند بپروراند، هزینه 100 سال آموزش و پرورش آن کشور را جبران کرده است. پس مریم میرزاخانی هزینه 100 سال آموزش و پرورش ما را جبران کرده، اما آن را به آمریکا برده است. با از دست دادن نیروی انسانی کارآمد طبیعی است که کشور نمی‌تواند از منابع و اطلاعاتی که در اختیار دارد، سود ببرد. پس با زیانی غیرقابل جبران روبه‌رو می‌شود.

چه عواملی ایرانیان را به سمت مهاجرت و شرکت در لاتاری می‌کشاند؟

مهاجرت به‌طور کلی دارای دو عامل درون‌زا و برون‌زا است. از نظر من در کشور ما عوامل درون‌زا مثل بی‌کاری، ناامیدی به آینده، مشکلات اقتصادی، درگیری‌های سیاسی و… تاثیر بسیار زیادی بر مهاجرت افراد به‌خصوص جوان‌ترها دارد. چون جوانان برخلاف سالمندان، اهل محافظه‌کاری نیستند و افرادی نوخواه، نوجو و بی‌باک‌اند. وقتی می‌بینند فضای جامعه نمی‌تواند آن‌ها را جذب کند، به فکر شرکت در لاتاری و مهاجرت می‌افتند. هرچند که عوامل برون‌زا مثل تبلیغاتی که از سوی کشور آمریکا به‌طور مستقیم و غیرمستقیم انجام می‌شود هم بی‌تاثیر نیست.

بعد از برنده شدن در این قرعه‌کشی برای صدور ویزا چه مواردی مورد توجه است؟

داشتن حداقل مدرک دیپلم یا دو سال تجربه در یک شغل تخصصی در پنج سال گذشته، عدم سوءپیشینه فرد، عبور موفقیت‌آمیز از مراحل پزشکی و تزریق واکسن‌ها و درنهایت داشتن گواهی تمکن مالی یا معرفی یک شهروند یا مقیم آمریکا به‌عنوان اسپانسر فرد برگزیده‌شده از مواردی است که قبل از دادن گرین کارت مورد توجه قرار می‌گیرد.

پس برگزیده شدن در لاتاری انتهای راه متقاضیان نیست.

بله. هرساله میلیون‌ها نفر در این قرعه‌کشی شرکت می‌کنند و حدود 100 هزار نفر برگزیده می‌شوند. اما سهمیه صدور ویزا تقریبا نصف این عدد است؛ چراکه بسیاری از افراد که به اصطلاح برنده لاتاری شده‌اند، نمی‌توانند مراحل بعدی از قبیل مصاحبه را پشت سر بگذارند. پس برگزیده‌شدگان در لاتاری به‌طور متوسط 50 درصد شانس دریافت گرین کارت آمریکا را دارند.
 
از نظر شما برای کاهش متقاضیان ایرانی لاتاری چه باید کرد؟

فردی که در لاتاری ثبت‌نام می‌کند، اگر 10 سال هم ثبت‌نام کند و برنده نشود، سال یازدهم و دوازدهم هم ثبت‌نام می‌کند، چون او انتخابش را کرده و نمی‌تواند خود را با شرایط جامعه کنونی‌اش وفق دهد. تنها کاری که می‌توان کرد، این است که مسئولان با هوشمندی بیشتر شرایط زندگی و پیشرفت را برای جوانان آسان‌تر کنند تا در سال‌های آینده کمتر شاهد خروج سرمایه‌های انسانی کشور باشیم. 
 


:: بازدید از این مطلب : 2436
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 4 فروردين 1396 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ali
هر سال و زمانی که مدت چندان زیادی تا آغاز نوروز باقی نمانده، صحبت هایی مبنی بر پخش شدن و یا نشدن مجموعه عروسکی پرطرفدار “کلاه قرمزی” صورت می گیرد.



 
 
البته این صحبت ها در سال‌های گذشته در نهایت به تولید و پخش "کلاه قرمزی” منجر می شد اما در سال ۱۳۹۴ و در آستانه نوروز ۱۳۹۵، این شایعه ها رنگ و بوی واقعیت به خود گرفت و به دلیل آنچه که نبود بودجه عنوان شد، ” کلاه قرمزی” و دوستانش به دیدار نوروزی با مردم نیامدند.
 
امسال هم صحبت هایی مبنی بر تولید سری جدیدبرنامه "کلاه قرمزی” برای پخش ازشبکه دو سیما صورت گرفته که اجرایی شدن آن، منوط به موافقت شبکه و در نهایت تأمین اعتبارات لازم برای ساخت این اثر تلویزیونی است.
 
ایرج طهماسب و حمید جبلی به عنوان نخستین پدید آورندگان مجموعه "کلاه قرمزی” با شناخت درستی که از طیف کودک در جامعه ایرانی دارند وبا بهره گیری مداوم از عنصر خلاقیت، توانسته اند به یکی از ارکان اصلی برنامه های سرگرم کننده نه تنها در ذهن کودکان ، بلکه درذهن بزرگسالان تبدیل شوند.
 
گفتنی است حمید مدرسی تهیه کننده برنامه کلاه قرمزی چندی پیش در تاریخ ۱۶ خرداد ۹۵ در خصوص فیلم سینمایی کلاه قرمزی گفت: قصد داریم فیلم سینمایی «کلاه قرمزی» را بسازیم، حدود دو سال است که پروانه ساخت آن را گرفته ایم و این روز ها وارد مرحله پیش تولید شده ایم .
 
وی افزود: تمام دکورها را ساخته ایم، عروسک ها را آماده کرده ایم و اتفاق جدیدی که قرار است در نسخه سینمایی آن بیفتد و برای آن زحمات زیادی کشیده شده این است که در آن یک انیمیشن رئال نیز گنجانده ایم و روی آن بسیار کار کرده ایم.
 
مدرسی خاطرنشان کرد: در نسخه سینمایی کلاه قرمزی سورپرایزهای بسیاری از جمله بازیگران چهره گرفته تا دکور های متفاوت و جدید داریم که مخاطب را غافلگیر خواهد کرد.
 
به گزارش میزان، پیش‌بینی می‌شود امسال در صورت نبود کلاه قرمزی در رسانه ملی شاهد احتمال حضور این عروسک دوست داشتنی روی پرده سینما باشیم.
 
مطالب مرتبط


:: بازدید از این مطلب : 2418
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 4 فروردين 1396 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ali
معمولا افكاری مغشوش دارد. تردیدها و دودلی‌هایش را به سختی از ظاهرش می‌توان متوجه شد. مردی مثبت است كه هنگام رقابت و مبارزه فقط واكنش‌های مثبت نشان می‌دهد. همیشه بر این باور است كه می‌تواند هر كاری را انجام دهد.
  • در تفكیك احساساتش با مشكل روبه‌روست و بیشتر در روابطش دچار سوءتفاهم می‌شود. در كار نه تنها به دلیل كیفیت بلكه به دلیل تصمیم‌گیری سریع تحسین برانگیز است. بنیه قوی‌ای دارد و به احساساتش كمتر رجوع می‌كند. كاردان و باتدبیر است.
  • معمولا افكاری مغشوش دارد. تردیدها و دودلی‌هایش را به سختی از ظاهرش می‌توان متوجه شد. مردی مثبت است كه هنگام رقابت و مبارزه فقط واكنش‌های مثبت نشان می‌دهد. همیشه بر این باور است كه می‌تواند هر كاری را انجام دهد.
  • ذهنی تیز ولی دیرباور دارد. سخت روی مسئله‌ای فكر می‌كند و بعد تصمیم می‌گیرد. خودش را در بین افكارش فراموش می‌كند. از دروغ متنفر است طوری كه حاضر است قید آن شخص را بزند تا دروغی را كه از او شنیده فراموش كند.
  • استاد متقاعدكردن دیگران با سخنانش است. آنقدر می‌گوید تا رضایت دیگران جلب شود. اما اصلا با چاپلوسی و ابراز احساسات این كار را نمی‌كند. در مباحثه با اطرافیانش توجه بیشتر او به فردی است كه كمتر حرف می‌زند و بیشتر گوش می‌دهد، چون تجزیه و تحلیل كردن اینگونه آدم‌ها را دوست دارد.
  • وقتی مردد است دنبال كسی می‌‌گردد كه این بی‌اعتمادی و شك را در او از بین ببرد. شرایط سختی را در زندگی تجربه كرده و توانسته با تكیه بر قابلیت‌های درونی خود از نبرد با همه این دشواری‌ها پیروز بیرون بیاید.
  • در ارتباط برقرار كردن با دیگران كند است اما اگر صحبت را شروع كند، می‌تواند ساعت‌ها به گفت‌وگو ادامه دهد. كمی هم شوخ‌طبع است. گاهی نیز با طعنه حرف می‌زند.


:: بازدید از این مطلب : 2503
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 4 فروردين 1396 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ali
بسیاری از افراد در زندگی شخصی و خانوادگی خود به ادب، خوشرویی و داشتن هوش طنز مشهور هستند ولی گاهی همین افراد در محیط کار و اداره نسبت به همکاران یا حتی رئیس خود بدرفتاری و حتی بد بدهنی می کنند.
بسیاری از افراد در زندگی شخصی و خانوادگی خود به ادب، خوشرویی و داشتن هوش طنز مشهور هستند ولی گاهی همین افراد در محیط کار و اداره نسبت به همکاران یا حتی رئیس خود بدرفتاری و حتی بد بدهنی می کنند.

اگر می خواهید با همکاران و با رئیس خود ارتباطی خوب و بدون تنش داشته باشید، از گفتن جملات زیر (به صورت علنی) خودداری کنید.
1.این کار وظیفه من نیست

تصور کنید سرتان شلوغ است و فرصت سر خاراندن ندارید، و در همین حال رئیستان وارد می شود و از شما می خواهد که کار "کوچکی" را برایش انجام دهید. درست است که احساس می کنید که این درخواست او غیرمنطقی و غیرواقع بینانه است، و شما قادر به انجام این همه کار نخواهید بود، ولی به یاد داشته باشید که هرگونه پاسخ صریح و جسورانه حمل بر بی ادبی شما خواهد شد، و ذهنیت رئیستان را برای همیشه تغییر خواهد داد. بنابراین بهتر است با خونسردی شرایطتان را توضیح دهید، و پیشنهاد کنید که در فرصت دیگری این کار را برای او انجام خواهید داد.

2. هرکسی می تواند کار او را انجام دهد

آیا در بدگویی در مورد رئیستان، یا تمسخر او از دیگران پیشی می گیرید؟ مطمئن باشید که رئیستان هرچه را که گفته می شود، خوب یا بد می شنود. تصور کنید آنچه که گفته اید یک کلاغ چهل کلاغ شود و از طریق سایر همکاران به گوش او برسد. دفعه بعد که خود را در حال بدگویی از رئیستان یافتید از خود بپرسید " کدام یک مهم تر است؟ اینکه با غیبت و بدگویی ناراحتی خودم را خالی کنم، یا ارتقا و افزایش حقوق بگیرم؟" مسلما پاسخ شما مورد دوم خواهد بود.

3. بیا این بسته آدامس را بگیر. تو بیشتر از من به آن نیاز داری.

گفتن چنین جمله رک و مستقیمی به هیچ عنوان عاقلانه نیست. شاید لازم باشد در مهارت های دیپلماتیک خود تجدیدنظر کنیم، و منظورمان را با سیاست بیشتری بیان کنیم. بهترین راه برای اینکه به دیگران بفهمانیم بوی دهانشان آزارمان می دهد این است که به آنها آدامس تعارف کنیم، یا به آرامی بسته آدامس را روی میزشان قرار دهیم.

4. اگر مرا اخراج کنید پشیمان می شوید.

حتی اگر بهترین فروشنده یا حسابدار بوده اید تضمینی برای ماندن همیشگیتان وجود ندارد و ممکن است روزی ناچار به ترک شرکت شوید. به یاد داشته باشید که شما از هیچ کس طلبکار نیستید، و همیشه بازی آخر مهم ترین بازی است.

5. چرا دیگر نمی توانم به فیس بوک وارد شوم؟

استفاده از فیس بوک و سایر شبکه های اجتماعی در بسیاری از ادارات و شرکت ها ممنوع است، چرا که این سایت ها  ذهن کارمندان را از وظیفه ای که به خاطر آن پول می گیرند منحرف می کند. در ضمن، آیا واقعا می خواهید کنجکاوی رئیستان را تحریک کنید و او را وادار کنید که مخفیانه به صفحه کامپیوترتان نگاه کند و از برنامه های آخر هفته شما سر در بیاورد؟

6. اگر راست می گویی خودت انجامش بده!

اکثر ما در انتخاب همکارانمان نقشی نداریم. در واقع همکاران ما بخشی از شرایطی بوده اند که هنگام ورود به شغل فعلی آنها را پذیرفته ایم. بنابراین طبیعی است اگر نتوانید با همه آنها ارتباط خوبی برقرار کنید.  ولی اگر تنش بین شما و یکی از همکاران به حد خطرناکی رسیده، سعی کنید با او رو در رو نشوید و از هر گونه درگیری بپرهیزید. بسیاری از ما در مواقع عصبانیت چیزهایی را به زبان می آوریم که بعدها از گفتنشان پشیمان می شویم. بسیاری از اختلافات به این دلیل پیش می آید که در مورد رفتار دیگران فرضیه سازی می کنیم و بر اساس این قضاوت غلط تصمیم می گیریم.

7. بین خودمان باشد...

هرگز رازهای شخصی و عادات و رویدادهای زندگی خصوصیان را با همکاران در میان نگذارید. هرچه که در این لحظه به همکاران بگویید کم کم زمانی که در حال طی کردن پله های ترقی هستید فاش خواهد شد.

8. برو، الان وقت ندارم.

درست است که ساعت کار بعضی از ما طولانی است و گاهی مشغله زیاد ما را تحت فشار قرار می دهد، ولی هیچ چیز رفتار بد و بی ادبانه را توجیه نخواهد کرد.
9. لیاقتش را نداشت...

ممکن است حس کنید از آنچه واقعا هستید باهوش ترید و گرفتن ارتقا حق شما بوده است نه رئیس جدیدتان. اما مراقب باشید از غر زدن یا بدگویی و شایعه پراکنی در مورد این همکار خودداری کنید چراکه در غیر این صورت ممکن است دیگران شما را مایه اعصاب خردی و تفرقه افکنی، یا فردی درمانده و حسود بدانند.

 
 
برچسب ها: زبان ، خوشرویی


:: بازدید از این مطلب : 2596
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 4 فروردين 1396 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ali
جلسه‌های طولانی و كسالت‌بار كه نتیجه‌ای جز خمیازه كشیدن حاضران ندارد بخش جدایی‌ناپذیر كار و زندگی بیشتر مردم است ولی تا به حال به این فكر كرده‌اید كه چطور می‌شود كسالت را از بین برد و همین جلسه‌های خسته‌كننده را به جلسه‌های مفید تبدیل كرد.
جلسه‌های طولانی و كسالت‌بار كه نتیجه‌ای جز خمیازه كشیدن حاضران ندارد بخش جدایی‌ناپذیر كار و زندگی بیشتر مردم است ولی تا به حال به این فكر كرده‌اید كه چطور می‌شود كسالت را از بین برد و همین جلسه‌های خسته‌كننده را به جلسه‌های مفید تبدیل كرد. جلسه‌ها واقعیت زندگی مدرن امروز هستند، خواه شما فقط 3نفر باشید كه در حال برنامه‌ریزی برای راه‌اندازی یك كار هستید و خواه یك شركت روبه رشد با صدها نیروی انسانی باشید. اما نكته این است كه تمام مدیران برای مدیریت و كنترل این جلسه‌ها متولد نشده‌اند و به عبارت بهتر این‌كاره نیستند.  خیلی‌ها توجه نمی‌كنند همین موضوع جلسه‌های كاری خسته‌كننده، می‌تواند تا‌چه حد زیانبار باشد. چنین جلسه‌هایی نه تنها زمان مفید كاری را هدر می‌دهند بلكه جو رقابتی را نیز از بین می‌برند و خلاصه فاتحه بازدهی را می‌خوانند! جان پتز، مشاور امور بازرگانی و نویسنده «كتاب جلسات كسالت‌بار»، می‌گوید: «زمان در جریان است. از جلسه‌های خود بیشتر چیز یاد بگیرید یا اینكه از گذاشتن جلسه‌های بیش از حد و تكراری دست بردارید. اگر قصد دارید كارمندان‌تان را به‌دلیل حضور در یك جلسه، از وظایف‌شان بیرون بكشید و كارشان را متوقف كنید، لازم است درباره تك‌تك نتایج آن با دقت فكر كنید تا برایتان شفاف باشد.»


اگر شركت یا تیم شما از سندرم جلسه‌های بد یا بی‌خاصیت رنج ببرد، شما چطور متوجه می‌شوید؟ جدا از نشانه‌های بارز مثل فقدان تماس چشمی كارمندان هنگامی‌كه صحبت می‌كنید، اسلایدهای پاورپوینت بی‌شمار، گفت‌وگوهای یواشكی یا زیرمیزی یا پیامك رد و بدل كردن‌های پنهانی در طول سخنرانی شما، شاخص‌های دیگری هم برای جلسه‌های نابارور وجود دارد كه خوب است آنها را بشناسید:

1-كاركنان، جلسه را بدون هیچ نتیجه‌گیری مشخصی و قبل از پایان آن ترك می‌كنند.

2- بحث‌هایی كه در طول جلسه‌ها انجام می‌شود، تصمیمات مورد نظر را رهبری نمی‌كند (یعنی بحث‌ها كاملا بی‌ربط و پرت از هدف جلسه است).

3- اتاق‌های فكر تبدیل به جلسه‌های شكایت از ایده‌های تكراری و غیرعملی می‌شود كه برای بعضی‌ها ژست باهوش بودن را به دنبال دارد.

4- جلسه تكرار مكررات است. تكرار یكسری امور بدون اینكه بهتر یا حتی كمی متفاوت شود و همان دستاوردهای جلسه‌های قبلی به دست می‌آید و نتیجه‌اش مشتی نامه‌نگاری تكراری است.
5- گاهی كاركنانی را كه حضورشان الزامی نیست، دعوت می‌كنید و به قول «پتز» سندرم فوق دعوت!



از بین بردن عادت جلسه‌های كسالت‌آور چندان هم دشوار نیست؛ فقط باید به 2 نكته اساسی توجه كنید:


  • هدف خود را تعریف كنید

پتز می‌گوید: «برنامه‌ریزان جلسه یا سازمان‌دهندگان نشست لازم است دو مورد را درنظر داشته باشند؛ اول اینكه خط‌مشی اصلی شركت مشخص شود و تصمیمات و وظایف مربوط به یك پروژه بزرگ را بدانند. دوم اینكه نتیجه نهایی را حدس بزنند و بدانند چه كسی دستاورد این جلسه را عملی خواهد كرد.»
به‌عنوان مثال، به‌تازگی پتز در جلسه‌ای حضور داشت كه هدف آن كاهش دادن فهرست 5نفره فروشندگان به 2نفر بوده است. پتز معتقد است اگر هدف جلسه، به سادگی بحث كردن درباره محاسن و معایب فروشندگان ‌بود، هدفش مبهم یا نامعلوم می‌شد و نتیجه جلسه هم كه همان انتخاب فینالیست‌ها یعنی 2نفر فروشنده بود، به دست نمی‌آمد اما با ارائه یك فهرست كوتاه از هدف مورد نظر و تعیین زمان محدود برای شركت‌كنندگان برای تبادل نظر، گروه خیلی زود به یك توافق كارآمد رسید؛ یعنی بعد از پایان زمان مشخص می‌دانستند چه كسانی باید باقی بمانند؛ «من می‌گویم 99درصد مردم انجام كار روی نتیجه نهایی را نادیده می‌گیرند. اگر شما نتیجه نهایی را داشته باشید یعنی بدانید هدف از نشست چیست، می‌توانید جلسه را سر موقع به اتمام برسانید.»

  • به این سؤال‌ها جواب دهید
جلسه‌ها اهداف متفاوتی دارند. آیا جلسه‌های كوتاه هفتگی شما با اطلاعات جدید به روز می‌شوند یا در یك قالب قدیمی تكرار می‌شوند؟ آیا این جلسه‌ها مشكل‌گشا هستند یا فقط زمینه‌ای برای بحث و گفت‌وگو؟ آیا حداقل كمكی به تقویت روحیه كارمندان شما خواهد كرد؟ آیا قرار است شما یك مدیریت ارشد از خودتان بسازید و نتایج از‌پیش‌تعیین‌شده را اعلام كنید یا جلسه‌های شما تركیبی از آرا و نظرات را یكی می‌كند و به یك نتیجه واحد می‌رسد؟ برای انتخاب قالب درست باید قبل از تشكیل جلسه به این سؤال‌ها جواب بدهید تا تكلیف‌تان را با خودتان روشن كنید. به گفته «تاد چرچس»، مشاور اقتصادی بسته به هدف جلسه و روشی كه انتخاب می‌كنید، ممكن است شما احتیاج به تجدید نظر درباره جلسه داشته باشید. مشكلاتی كه در مورد برپایی جلسه‌های استاندارد وجود دارد از این سؤال نشأت می‌گیرد كه چه كسی قرار است جلسه را هدایت كند و اینكه آیا جلسه برپایه گفت‌وگوی دوطرفه است یا تنها ارائه‌ای است یك نفره؟

لازم است برنامه‌ریز جلسه انتظارات را مشخص كند. اگر جلسه بر پایه سخنرانی است و یك نفر قرار است وظایف یا مسئولیت‌های جدید را شرح دهد یا اینكه بعضی اخبار را به اطلاع همگان ‌برساند، این نوع نشست با نشستی كه در آن اساس بر گفت‌وگوی دوطرفه است، فرق می‌كند. جایی كه ممكن است نیاز باشد حضار با شماره‌گذاری حاضر شوند، یعنی هركس شماره مشخص داشته باشد و از قبل برای ارائه ایده خودش به‌صورت انفرادی یا نتایج تحقیقات آماده شود، باید از قبل اطلاع‌رسانی شود تا اعضا تحقیقات لازم را درباره بحث انجام دهند و برای ارائه انفرادی آماده شوند. قطعا چنین گروهی می‌تواند پیشرفت جمعی ایجاد كند.چرچس می‌گوید: «شما باید به مردم اجازه بدهید كه اگر تكلیفی برای انجام دادن دارند از قبل بدانند، در غیراین صورت آنها این ناآمادگی‌شان را با عقب نشستن و نیز رفتار تماشاگرانه به‌گونه‌ای كه انگار در سینما هستند به نمایش می‌گذارند.»یك جلسه خوب مثل یك گفت‌وگوی مهیج است كه اشتیاق كاركنان را برمی‌انگیزد و آنها را به‌شدت هیجان زده و مشتاق می‌كند. چنین كارمندانی در پایان جلسه گام بعدی كار برایشان شفاف می‌شود و احساس كسالت نمی‌كنند. یك جلسه بد درست مثل یك شام طولانی اجباری و ناراحت‌كننده است حتی اگر با رعایت تمام قوانین برگزار شود.
 
 
برچسب ها: جلسه ، سخنرانی


:: بازدید از این مطلب : 2656
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 4 فروردين 1396 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ali
در 72 سالگی وارد دانشگاه شد و 10 سال طول کشید تا فارغ التحصیل شود. او بازنشسته وزارت کشور است و تا چند سال پیش در فرمانداری شهرستان عجب شیر کار می کرد.
در 72 سالگی وارد دانشگاه شد و 10 سال طول کشید تا فارغ التحصیل شود. او بازنشسته وزارت کشور است و تا چند سال پیش در فرمانداری شهرستان عجب شیر کار می کرد، جالب است بدانید که او تا به حال یک کتاب نوشته و چندین بار هم در انتخابات مجلس و ریاست جمهوری نامزد شده است.
مرد سالخورده گزارش ما اوایل هفته گذشته با مدرک کارشناسی علوم اجتماعی از دانشگاه آزاد تبریز فارغ التحصیل شد. او می خواهد باز هم درسش را ادامه دهد و کارشناسی ارشد خود را در رشته علوم سیاسی بگیرد.

25 بار کنکور

میرقنبر حیدری شیشوان متولد 1309 در روستای شیشوان تبریز است، او 37 سال پیش دیپلمش را در رشته ادبیات و علوم انسانی گرفت و از همان سال خودش را برای کنکور آماده کرد اما قبول شدن او در کنکور به همین راحتی ها اتفاق نیفتاد: «اولین بار در سال 1355 کنکور دادم اما قبول نشدم بعد از آن هم بارها در کنکور شرکت کردم ولی قبول نشدم. کار می کردم و هر وقت فرصتی پیش می آمد درس می خواندم، خیلی تلاش کردم تا قبول شوم اما بارها در کنکور رد شدم تا اینکه بعد از 25 بار کنکور دادن سال 1380 موفق شدم از سد کنکور عبور کنم.»


 حیدری آن زمان با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم می کرد. او علاوه بر کار و درس خواندن باید از همسر نابینای خود هم نگهداری می کرد: «همسرم با وجود مشکلاتش، مدام مرا تشویق به درس خواندن می کند. سال 1376 چشمش آب مروارید آورد و بینایی یکی از چشم هایش را از دست داد.»

به گفته میرقنبر، چشم دیگر همسرش هم خیلی ضعیف است برای همین نمی تواند به خوبی از خودش مراقبت کند. چندین سال به این شکل گذشت تا اینکه آقا میرقنبر بالاخره توانست در رشته علوم اجتماعی دانشگاه آزاد جهرم قبول شود: «دانشگاه جهرم به محل زندگی ام دور بود، برای همین کلی دوندگی کردم تا توانستم با کمک مسوولان دانشگاه، انتقالی گرفته و به دانشگاه آزاد تبریز بیایم.»
ورود به دانشگاه

میرقنبر که وارد دانشگاه شد، حضور در کلاس درسی که همکلاسی هایش چند دهه از خودش کوچکتر بودند برایش مشکل بود: «من 6 نوه و 2 نتیجه دارم، اما بیشتر همکلاسی هایم هنوز حتی ازدواج هم نکرده اند، با دانشجوهای دیگر خیلی تفاوت سنی داشتم، آنها خیلی زودتر از من درس ها را یاد می گرفتند. برای همین باید بیشتر تلاش می کردم، البته ناگفته نماند که همکلاسی هایم کمکم هم می کردند.»

دانشجوها و اساتید به میرقنبر احترام می گذاشتند و از هر کمکی که از دستشان برمی آمد دریغ نمی کردند. تا قبل از اینکه پیرترین دانشجوی کشور فارغ التحصیل شود، هفته ای 4 روز به دانشگاه می رفت برای همین باید برنامه ریزی دقیقی برای خودش می کرد: «ساعت 5 صبح از خواب بلند می شدم چرا که از خانه تا دانشگاه 120 کیلومتر راه بود.»

من فالگیر نیستم

میرقنبر خاطرات زیادی هم از رفت و آمد به دانشگاه دارد که برایمان یکی از خواندنی ترین هایش را تعریف می کند: «فکر کنم سال 1385 بود، در حال رفتن به سمت دانشگاه بودم، همانطور که کتاب هایم را زیر بغل گرفته و در یکی از میادین شهر منتظر اتوبوس ایستاده بودم یک خودروی سواری نگه داشت و گفت: «آقای فالگیر لطفا فال مرا بگیر من هم گفتم فال بین نیستم دانشجو هستم و این هم کتاب هایم است نه وسایل فال بینی.»

میرقنبر بعد از اینکه به راننده گفت دانشجوست از او خواست که لطف کرده تا دانشگاه او را برساند: «اما مرد راننده بدون هیچ توجهی راه خود را گرفت و رفت.» میرقنبر برای دانشگاه رفتن و کسب علم زحمات زیادی کشیده و مشکلات زیادی را از سر راهش برداشته است: «خداوند در قرآن کریم امر کرد بخوان، یعنی دستور به تعلیم داده، برای همین من هم با تمام سختی هایی که سر راهم وجود داشت درس خواندم.»

فراز و نشیب زندگی

اگر پای حرف های میرقنبر بنشینید، او می تواند ساعت ها از ماجراها و خاطراتی که برایش اتفاق افتاده برایتان بگوید. جالب است بدانید که این مرد با اراده، تا به حال کتاب هم نوشته است.

«فراز و نشیب زندگی» عنوان کتابی است که میرقنبر در آن، خاطرات زندگی اش را نوشته و سرگذشت خود را بازگو کرده است: «در این کتاب من از دوران کارمندی ام در فرمانداری عجب شیر و بازنشستگی خود نوشته ام.»
حیدری شیشوان برای انتشار کتابش هم زحمت زیادی کشیده چرا که بیشتر ناشرها به او جواب منفی می دادند: «چاپ این کتاب به هیچ وجه آسان نبود. من به دلیل مشکلات مالی مجبور شدم کتاب را با شمارگان 300 جلد به چاپ برسانم.»

هر چند که میرقنبر نتوانست کتاب را با شمارگان دلخواه خودش منشر کند اما انتشار همین چند جلد کتاب باعث شد کارگردان جوانی با او آشنا شده و زندگی او را تبدیل به فیلم کند.

رئیس جمهور میرقنبر

میرقنبر می گوید در زندگی همیشه طرفدار مظلومان بوده است و برای اینکه بتواند به آنها کمک کند حتی تصمیم گرفته که در انتخابات ریاست جمهوری هم نامزد شود: «من حتی بعد از بازنشستگی هم چون احساس مسوولیت می کردم، تصمیم گرفتم وارد کار اجرایی شوم، چون کارمند وزارت کشور بودم و در امور اجرایی معلومات داشتم، به همین خاطر در 5 دوره انتخابات مجلس و ریاست جمهوری ثبت نام کردم و تقاضای نامزد شدن دادم.»

میرقنبر حتی بعد از ثبت نام کردن برای خودش هم تبلیغات به راه انداخت: «بعد از ثبت نام به روستایمان رفتم و خودم را معرفی کردم و گفتم به من رأی بدهید تا مشکلاتتان را برطرف کنم. من با دوچرخه به روستاهای نزدیک محل زندگی می رفتم و برای خودم تبلیغ می کردم. در کل 2250 رأی در 5 دوره انتخاباتی مجلس شورای اسلامی به دست آوردم.»

 

ماجرای ثبت نام و نامزد شدن میرقنبر برای مجلس و انتخابات سبب شده تا زندگی او به سوژه ای برای ساخت یک فیلم مستند تبدیل شود. این فیلم با عنوان «رئیس جمهور میرقنبر» حتی در جشنواره های لوکارنوی سوئیس و یوکوهامای ژاپن اکران شد: «این فیلم سال 1382 به کارگردانی سید محمدرضا شیروانی کارگردان انجمن سینمای جوان ساخته شد. فیلم 80 دقیقه است و در دو جشنواره خارجی به نمایش درآمد. موقع اکران این فیلم در سوئیس، از من دعوت کردند در آنجا باشم و برای همین یک هفته به آن کشور رفتم.»

میرقنبر جواب معادله

میرقنبر درحالی که می خندد از خاطره فراموش نشدنی دیگری برایمان می گوید که به یکی از امتحانات دانشگاه او مربوط می شود: «سال 1386 آزمون ریاضی داشتیم و من منتظر برگه های امتحان بودم، وقتی برگه های امتحان را آوردند من تنها توانستم به 2 تا از سوال ها جواب بدهم و بقیه زمان امتحان را بیکار نشستم. »

دانشجوی سالخورده هر چه به ذهنش فشار آورد نتوانست به سوال دیگری پاسخ بدهد: «وقتی که دیگر اطلاعاتی برای جواب دادن به این سوالات نداشتم، فکری به ذهنم رسید و در جواب یکی از معادله ها نوشتم، جواب معادله برابر است با دانشجوی 77 ساله میرقنبر حیدری شیشوان.»
هرچند که میرقنبر در آن امتحان نمره نیاورد اما با کمک اساتید و دانشجوهای دیگر آن درس را در ترم های بعد پاس کرد. اوایل هفته گذشته میرقنبر تمامی واحدهای درسی خود را در رشته کارشناسی علوم اجتماعی با موفقیت پاس کرد و قرار است در چند روز آینده مراسم جشن فارغ التحصیلی این مرد سالخورده در دانشگاهش برگزار شود اما آرزوهای میرقنبر تمام شدنی نیست: «برای کارشناسی ارشد می خواهم در رشته علوم سیاسی شرکت کنم. می خواهم درسم را ادامه بدهم تا به مملکتم خدمت کنم.»

آقای حیدری در کنار کارگردان فیلم «رئیس جمهور میرقنبر» او برای اکران این فیلم یک هفته به سوئیس رفت.

 
 
برچسب ها: پیرترین ، لیسانس


:: بازدید از این مطلب : 2521
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 4 فروردين 1396 | نظرات ()