محور اصلي سازمانها، نيروي انساني آن است. بايد از نيروي انساني شروع كرد و انگيزهها و نيروهاي بالقوه آن را شناخت و درصدد كامروايي يا ارضاي آن در حد معقول بر آمد، چرا كه بدون شناخت انگيزهها و تمايلات نيروي انساني، نميتوان او را به خدمت و كار ثمربخش وادار كرد.
محور اصلي سازمانها، نيروي انساني آن است. بايد از نيروي انساني شروع كرد و انگيزهها و نيروهاي بالقوه آن را شناخت و درصدد كامروايي يا ارضاي آن در حد معقول بر آمد، چرا كه بدون شناخت انگيزهها و تمايلات نيروي انساني، نميتوان او را به خدمت و كار ثمربخش وادار كرد. اصولاً انسان آميختهاي از افكار، تمايلات، نيازها، ارزشها و هدفهاي شخصي است و براي آنكه بتوان او را وادار ساخت كه از روي ميل، نيروي فكري و جسمي خود را براي حصول موفقيتآميز هدفهاي سازماني به كار بندد، بايد نيازهاي او را برآورد. به عبارت ديگر بايد تمهيداتي به كار برد تا انسان فعالانه به خدمت و كارثمربخش مشغول شود و بدين منظور نيروي انساني بايد اطمينان حاصل كند كه خدمات صادقانه و كوششهاي پيگير وي براي رسيدن به هدفهاي سازماني، عملاً موجب ارضاي تمايلات و نيازهاي رواني و جسماني خود او نيز است.
انگيزش وسيلهاي است در دست مديران
در ضرورت شناخت انگيزههاي نيروي انساني اين نكته نيز حائز اهميت است كه تقريباً همه انسانها بخش اعظم زندگي خود را در محيطهاي سازماني سپري ميكنند و كار، تجربهاي است كه اكثريت آن را كسب ميكنند و چون جامعه ما شديداً به عملكرد اثربخش و كارآمد سازمانهاي خود متكي است، بنابراين ضرورت دارد كه از يك نيروي برانگيخته برخوردار باشد. امروزه اهميت انگيزش در كاركرد، امري شناخته شده و بديهي است و موضوع مورد توجه در مديريت نيروي انساني نيز است. توجه به اين عامل بيانگر ميزان اهميتي است كه مديريتها براي نيروي انساني بهعنوان يكي از سرمايههاي ارزشمند قائل هستند. نظريهپردازان مديريت معتقدند كه انگيزش وسيلهاي است در دست مديران كه تمايل رسيدن به هدف معيني را پيوسته در كاركنان ايجاد ميكنند.
بارزترين رمز موفقيت مديران، شناخت و ايجاد انگيزههاي دروني افراد در سازمان است و مديريت به معني واقعي عبارتاست از: ايجاد تشويق و ترغيب افراد سازماني در راه بهثمر رسيدن فعاليتهاي همگاني به نحو مطلوب. پس به خاطراينكه تشويق و ترغيب را در افراد سازماني نضج و گسترش دهيم لازم است كه كاربرد نيروهاي مجذوب انگيزشي افراد را بشناسيم.
عامل انگيزههاي انساني براي كار، فراتر از همه عوامل است چرا كه شرايط اصلي پرداختن به هر امري، وجود محرك يا انگيزه است. بنابراين هر كوششي كه در زمينه چگونگي بهتر اداره كردن انسانها صورت گيرد مستلزم كشف نيازهاي اساسي، درك انگيزههاي رفتاري افراد و عكسالعمل گروههاي مختلف كاري است. بنابراين شناخت فرد در سازمان و پي بردن به مباني رفتارش و در نتيجه انگيزش او در حقيقت يكي از حياتيترين و مشكلترين وظايف مديران را تشكيل ميدهد.
موفقيت هر سازماني به نيروهاي انساني آن بستگي دارد
پژوهشها نشان داده است كه اگر انگيزههاي اصلي و مهم فرد در زمينه شغل او و كارهايي كه انجام ميدهد ارضا شوند، رضايت شغلي زيادتر خواهد شد و انگيزه فعاليت را بيشتر كرده و چنين افرادي در جهت تأمين هدفهاي سازمان موفقتر خواهند بود. نيروي انساني تشكيل دهنده هر سازمان، افرادي با احساس هستند كه اگر انگيزش كافي داشته باشند، استعداد و مهارت خود را در خدمت سازمان به كار خواهند گرفت و چرخهاي آن را به حركت در خواهند آورد و از اين رو است كه موفقيت و پيشرفت هر سازماني به نيروهاي انساني آن بستگي دارد.
انسانها نه فقط از لحاظ توانايي انجام كار بلكه از لحاظ ميل يا اراده انجام كار يا انگيزش تفاوت دارند. انگيزش افراد به نيروي انگيزههاي آنها بستگي دارد. انگيزهها را گاهي بهعنوان نيازها، تمايلات، سلايقها يا محركهاي دروني تعريف ميكنند. انگيزهها كه چراهاي رفتاري هستند، ماهيتاً دليل اصلي عمل به شمار ميروند. بنابراين انگيزش، ايجاد يا بهطور كلي وجود چنان حالت كشش و رغبت و تمايلي در فرد است كه او را به انجام عملي در جهتي خاص بر ميانگيزد.
به ديگر سخن مجموعه شرايط و اوضاع و احوالي كه باعث ميشود فرد از درون به فعاليت درآيد انگيزش است. بنيان و بنياد ريشههاي انگيزشي انسان نياز اجتماعي و فردي است، چون افراد انساني هركدام شخصيتي منحصر به فرد هستند، از اين رو هر فرد داراي نيازهاي به خصوصي است و هر نياز داراي انگيزههاي مخصوص به خود اوست. از طرف ديگر عوامل و عناصر گوناگون و متنوعي بهطور انفرادي يا توأماً در انگيزش افراد مؤثر است. عوامل گروهي، اجتماعي و رواني نقش چشمگيري در شكلدادن به نحوه رفتار افراد ايفا ميكند. انسان به وسيله انگيزندههاي گوناگون، متغير، پيچيده و در مواردي همبسته و وابسته و متأثر از عوامل زماني و مكاني برانگيخته ميشود.
انگيزش شغلي براي ادامه اشتغال لازم و ضروري است
منظور از انگيزش كار نيز اوضاع و احوال و شرايطي است كه باعث انگيختن، هدايت و ادامه رفتارهاي مرتبط با موقعيتهاي شغلي افراد ميشود. متخصصان معتقدند كه ايجاد انگيزش در تعيين سطح عملكرد كاركنان نقش مهمي بر عهده دارد و عملكرد آنان نيز به نوبه خود در حصول اهداف سازماني مؤثر و اثر بخش است. حتي عدهاي اظهار داشتهاند كه انگيزش شغلي براي ادامه اشتغال لازم و ضروري است. اگر انسان به شغلش علاقهمند نباشد و شغل، فرد را برنيانگيزاند، ادامه اشتغال ملالتآور و حتي غيرممكن خواهد بود.
به هر حال درصورتيكه انگيزههاي افراد در سازمان شناخته و تمايلات و نيازهاي آنان برآورده شود، باعث ميشود كه آنان رضايتخاطر كسب كنند و نتايج مثبت و ارزندهاي حاصل شود، چرا كه افراد ضمن ارضاي نيازهاي خويش به خدمت ديگران نيز ميپردازند و رسيدن به هدفهاي سازماني ممكن ميشود، درغير اين صورت از فعاليتهاي گروهي، خاصه تحت شرايط كار در دنياي كنوني هرگز نتيجه مطلوب به دست نخواهد آمد.
اگر بخواهيم افراد در محيط كار با ميل و رغبت وظايف خود را انجام دهند، بايد از اين نيازمنديها و آرزوها آگاه شويم و محيطي به وجود آوريم تا اين خواستها و اميال اقناع شوند و انگيزهها سيراب شوند. در چنين محيطي كه به نيازهاي عاطفي و رواني و اجتماعي كاركنان توجه كافي شود، انتظار ميرود كه افراد نسبت به محيط كار خود تعلق و وابستگي احساس كنند، علاقه و انگيزه تلاش آنان افزايش يابد و بنابراين با روحيه و رضايت خاطر بيشتر به كار خود مشغول شوند.
سخن آخر
ماحصل كلام اينكه بايد نيازهاي كاركنان را برطرف ساخت و طرز تلقي و انگيزه آنان از كار را تقويت كرد، زيرا احساس تمايل آنان به كار و ميزان كفايت و كارايي آنان را همين طرز تلقي و انگيزههاي شخصي تشكيل ميدهد. در خاتمه اين نكته را نيز بايد به خاطر داشته باشيم كه رفتار افراد از انگيزههاي مختلف نتيجه و ناشي ميشود. بهطور كلي رفتار انسان به ندرت از يك انگيزه سرچشمه ميگيرد و غالباً نتيجه تداخل تعدادي انگيزه است، اما اين نكته را نيز بايد خاطر نشان ساخت كه ايجاد انگيزه امري فردي، موقعيتي، دائمي، بيانتها، متغير، پويا و بسيار پيچيده است. بنابراين نميتوان در اين زمينه قوانين و دستورالعملهايي با قاطعيت و اعتبار كلي وضع كرد. مطلوب آن است كه در هر موقعيت و براساس ويژگيهاي فرد و محيط نسبت به انگيزش افراد اقدام كرد.
اميد آن است كه مسئولان سازمانها با شناخت هرچه بيشتر انگيزههاي افراد سازمان خود، ارضاي مطلوب و مناسب نيازهاي عاطفي، رواني و اجتماعي آنان، در شكوفاساختن و حصول به هدفهاي مطلوب موفق شده و از اين رهيافت كمكي به پيشرفت جامعه كنند.